
مفهوم «هویت ملی» بدون بررسی مفهوم ملت و فهمی که از آن داریم، میسر نمی شود. در تعریف مفهوم ملت از دیرباز میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود داشته است. در تفکر آلمانی ِمفهوم ملت، عواملی چون نژاد، تبار، زبان و مذهب از عناصر تشکیل دهندهی ملت می باشند که دراین میان عامل نژاد مقام اول را دارد و مطابق این دکترین، میان نژادهای مختلف بشری گونهای سلسله مراتب وجود دارد که دررأس آنها نژاد آریایی و در پایین ترین مرحله نژادهای رنگین و تیره قرار دارند. این تعریف همان اندازه که ظاهری فریبنده دارد، عواقب ناگواری نیز برای بشریت به ارمغان آورده است. «نازیسم» و «فاشیسم» محصول این دکترین به ظاهر انسجام بخش و وحدتگرا است که تاکنون فجایع پرشماری را بر بشریت تحمیل کرده اند.
در مقابل، اندیشمندان دیگر(عمدتاً فرانسوی) براین باورند که «ملت بر اصل اراده زیست جمعی استوار است». تفاوت عمدهی این این دو تعریف دراین است که در تفکر فرانسوی، عوامل و عناصر فیزیکی محض به تنهایی برای شکلدهی ملت کافی نمی باشند. از دید این تفکر، به همان میزان که عوامل مادی و فیزیکی در تشکیل عنصر ملت تأثیرگذارند، عوامل و عناصر معنوی و روانی نیز مؤثر می باشند.
به این ترتیب، وجود یک احساس، آرمان و ارزش مشترک به اندازهی رنگ و شکل چهره در تشکیل ملتها نقش دارد. دکترین نژادی ملت، امروزه فاقد وجاهت اخلاقی و عملی است. بسیاری از ملت های مدرن به حدی از تنوع و تکثر نژادی، قومی و مذهبی اشباع شده اند که نقش عناصر فیزیکی در روند ملت سازی را بسیار کمرنگ کرده است. در این دست ملتها، داشتن ارزشهای مشترک، آرمان گروهی و خواست زندگی جمعی در یک نقطه جغرافیایی معین، بخوبی می تواند هویت ملی ساکنان آن نقطه را مشخص سازد. امروزه، ملت هایی وجود دارند که شهروندان آنها تابع ادیان و مذاهب گوناگون بوده و در عین زمان به نژادها و تبارهای گوناگون تعلق دارند. آنچه آنها راگرد هم آورده و در وضعیت و شرایط یکسانی قرار داده، خون، نژاد، رنگ، تبار و سائر همگونیهای فیزیکی نیست بلکه گرایش های فرهنگی و ارزشهای مشترک است که سبب پیوند و یکپارچگی آنها شده است. همین امر یکی از سازههای پارادایم نظام شهروندی را شکل می دهد. در نظام شهروندی، هم تنوع وجود دارد و هم وحدت. تنوع رنگ، تبار، دین و مذهب تحمل می شود و حقوق و تکالیف برابر شهروندی بر مبنای ارزشهای دموکراتیک تعیین می شود و نه بر اساس تمایزات و تعلقات فیزیکی یا تباری.
بنا برآنچه گفته شد، تعریف ملت را می توان اینگونه ارائه کرد: ملت عبارت است از گروهی از انسانها که در منطقه ای معین زندگی می کنند و دارای آداب، رسوم، سنن و آرمان های زیست جمعی مشترک هستند و نسبت به همدیگر احساس مسئولیت دارند . چنین تعریفی هم با واقعیت ملت های مدرن همسازی دارد و هم از وجود پیوند های ریشهدارتر و عمیق تر میان اعضای یک ملت حکایت دارد. این دیدگاه، ملت را به عناصر مرکز گریزی چون قوم، قبیله و مذهب متکی نمی داند. ملت های ابتدایی بر پایهی « احساس تعلق» شکل می گرفتند ولی ملت های جدید ترکیبی از «احساس تعلق» و «احساس مسئولیت» اند. احساس تعلق مطلق به ملتی ارتباط می یابد که در یک نظام رعیتی زیست می کند اما احساس مسئولیت، ملت را به عنصری فعال تبدیل می کند؛ عنصری که در جست وجوی حقوق برابر شهروندی است.
در نظام شهروندی، پلورالیزم فرهنگی- تاریخی و عناصر چندگانهی هویت ساز همزمان در تولید هویت ملی نقش ایفا می کنند و عناصری چون نژاد و تبار عوامل تعیین کننده نیستند. در نظام شهروندی، هویت ملی چنان استحکام می یابد که با درج یک واژه در متن سند هویتی شهروندان آن و یا با حذف آن از سند هویتی آنان، هویت ملی هرگز متزلزل نمی شود. اما زمانی که مبنای هویت ملی را عناصر مادی و فیزیکی چون خون، نژاد و تبار بدانیم، در متزلزل بودن چنین هویتی تردید نباید کرد. اصولاً، تازمانیکه ملت به مفهوم مدرن آن شکل نگیرد و پایه های هویت ملی را نه اصل شهروندی بلکه قومیت و تبار تشکیل دهد، سخن گفتن از هویت ملی بی معناست. تاوقتی موازین شهروندی، سازوکار هویت ملی را فراهم نسازد، بحث از هویت ملی چیزی جز تیر انداختن در تاریکی نیست.
دستگاه حاکمه در افغانستان از دیرباز کوشیده است تا تعریفی از هویت ملی ارائه کند که با عناصر مادی و فیزیکی عیار شده باشد. هنوز هم همان قرائت منسوخ قرن هجده و نوزده از عنصر ملت و هویت ملی، معیار قضاوت و عملکرد دستگاه تصمیم گیرنده و دولت در افغانستان می باشد. دولت افغانستان می کوشد نسخهای برای هویت ملی بتراشد که با واقعیات و ملزومات جوامع مدرن سازگار نمی باشد. اکنون ما در قرن ۲۱ هستیم و در این قرن، هویت ملی بر مبنای عنصر کشور-ملت، جای نسخه های قدیمی هویت ملی را گرفته است.
تعلق خاطر، مهم ترین شرط تحقق هویت ملی مبتنی بر نظام شهروندی است. ازآنجا که در این نظام، خون، تبار و نژاد عواملی نیستند که بتوانند کلیه ساکنان سرزمین را گرد هم بیاورند، لذا شهروند نسبت به آنچه «ملت» می خوانند، باید احساس تعلق خاطر کند. این احساس تعلق زمانی فراهم می شود که شهروندان از حقوق، مزایا و تکالیف برابر برخوردار شوند و عواملی چون نژاد، تبار و آیین میان آنان فاصله تبعیض آلود نیاندازد. به تعبیری، نظام طوری عادلانه گردد که شهروند، هویت جمعی و ملی را جزئی از هویت فردی خود و چون پارهای از تن و روح خود بداند و برای حراست و حفاظت از آن از دل و جان هزینه کند. چنین وضعیت روانی بطور خودکار شکل نمی گیرد بلکه نیازمند آن است عوامل تبعیض برچیده شوند و هر شهروند خود را در آیینه مملکت و کشور خود ببیند. هرگاه جامعه و نظام چنین فضایی بیافریند، در این صورت دلیلی نمی ماند که شهروندان آن جامعه و نظام بر سر عناصر یا واژه های هویت ساز با یکدیگر جنگ و جدل کنند.
اما تاوقتی که «تبار» عنصر اصلی تعیین کننده هویت شهروندی باشد، سخن گفتن از چیزی بنام هویت ملی کم تر از لطیفه های ملانصرالدینی نیست. زیرا اگر فرضا هویت ملی و اگر ملتی به مفهوم واقعی کلمه وجود داشته باشد، دعوا بر سر عناصر و واژه های هویت ساز آن بی معناست. وجود همین کشمکش ها و دعاوی خود واضح ترین دلیل بر فقدان هویت واحد ملی در افغانستان است.
روش و منش حاکمان کنونی افغانستان بر الگوی همسان و یکسان سازی فرهنگی از بالا استوار است و بنیاد حاکمیت حکام گذشته افغانستان را همین روش مذبوح شکل داده است. این همان روش کهنه و فرسوده ای است که اروپا در قرون گذشته آن را تجربه کرد و در جهان معاصر حاصلی جز شکست در پی نداشته است. تفکر غالب بر فضای حلقه نخبگان سیاسی حاکم بر افغانستان به وضوح نشان می دهد که اینان به بهانه وحدت و هویت ملی نمی توانند از همان روش منسوخ هویت ساز دست بردارند درحالیکه روش آنها نه تنها هیچ کمکی به تحکیم هویت ملی نکرده و نخواهد کرد بلکه اندک زمینه های تعامل، همگرایی و سازنده ی جامعه موزائیکی موجود را نیز به واگرایی و تقابل فزاینده مبدل خواهد می کند.
دولت افغانستان و کسانی که هیاهوی وحدت و هویت ملی سر می دهند اگر به واقع دغدغه هویت ملی داشتند (که ندارند)، بهتر بود به جای کوبیدن بر طبل تبعیض، قومیت و تبارگرایی و تحمیل و تعمیم هنجارها و نمادهای فرهنگی و تباری خاصی بر سائر شهروندان، زمینه های تساهل و تعامل اجتماعی را میان آنان تسهیل می نمودند، تنوع و تکثر فرهنگی را تقویت می کردند، عدالت و توزان اجتماعی را اساس کار خود قرار می دادند و حق دسترسی عموم بدون هیچگونه تبعیض به منابع عامه و بهره مندی از خدمات عمومی و مشارکت در تعیین سرنوشت و اداره مملکت را تقویت و ترویج می نمودند تا به تدریج پایه های شکل گیری «دولت-ملت» فراهم می شد. هویت ملی را نمی توان تزریق کرد بلکه باید زمینه های روییدن، رشدکردن و جوانه زدن آن را فراهم کرد. هویت ملی که برمبنای ارعاب، تهدید، تبعیض، تحقیر و خوار کردن شهروند بنا شود، پایدار نمی باشد و چه بسا با یک پٌف به هوا خواهد رفت. هویت ملی به مفهوم حقیقی زمانی شکل می گیرد و استحکام می یابد که بذر آن در دل میلیون ها شهروند مشتاق جوانه زند و هسته های اولیه چنین هویتی در لایه های زیرین، میانی و سائر سطوح جامعه همچون گل و گیاه بروید، رشد کند و سپس پایدار گردد. هویتی که همه خود را در آیینه ی آن ببینند و خود را پاره ای از آن بدانند.

- هویت ملی تزریقی است یا روییدنی؟! - ۲۰۱۹/۱۲/۲۰
- طاعون امریکازدگی! - ۲۰۱۹/۰۹/۰۹
- راست های آبدار و دروغ های شاخدار دونالد ترامپ! - ۲۰۱۹/۰۷/۲۳
- شرارت امریکایی و ادبیات گاوچرانی چگونه فاجعه می آفریند - ۲۰۱۹/۰۵/۰۱
- چین، وی چت و اینترنت بومی: گامی به پیش و گامی به پس! - ۲۰۱۹/۰۱/۲۸
- چی نمی توان کرد؟! - ۲۰۱۸/۱۲/۰۶
- کمپاین تخریبِ بشردوست، منصفانه نیست - ۲۰۱۸/۱۰/۱۰
- خوب و بد سخنرانی دونالد ترامپ در مجمع عمومی ملل متحد ! - ۲۰۱۸/۰۹/۲۷
- آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟ - ۲۰۱۸/۰۳/۲۸
- کاندیدای وزارت! - ۲۰۱۸/۰۱/۲۹
- زلمی خلیلزاد سرنا را از سر گشادش پف می کند؟! - ۲۰۱۸/۰۱/۲۷
- سپر دفاع موشکی امریکا در عربستان: موشک پاتریوت یا سنگ فلاخن؟! - ۲۰۱۷/۱۲/۲۲
- افغانستان، حقوق بشر و نیازهای عصرگلوبال - ۲۰۱۷/۱۱/۱۳
- به « مُخ کَشی» و پاکسازی ذهنی نیازمندیم ! - ۲۰۱۷/۰۹/۱۷
- حمایت ایران از طالبان؛ شوخی یا جدی؟! - ۲۰۱۷/۰۹/۰۹
- دشمن را بشناسیم - ۲۰۱۷/۰۸/۰۷
- قضیه رشد اقتصادی افغانستان! - ۲۰۱۷/۰۸/۰۴
- از سیاست استعماری تا رسانه استحماری - ۲۰۱۷/۰۶/۲۰
- هراس از واژه «شهروند» چرا؟ - ۲۰۱۷/۰۶/۰۹
- نقص یا نقض قانون؟! - ۲۰۱۷/۰۵/۲۶