Friday , 29 March 2024

گاوها و قورباغه ها

( چهره‌های خدمتگزار و بلواسالار در افغانستان پس ازطالبان )

جبران خلیل جبران شاعر و فیلیسوف لبنانی در قطعات و تأملات ادبی- فلسفی خود ، تأمل کوتاه و پرمعنایی دارد نزدیک به این مضمون:

« صدای قورباغه ها همواره ازصدای گاوها بلندتراست ؛ اما گاو برای ما شیرمی دهد ، زمین شخم می زند و مامی توانیم گوشت آن را بخوریم ؛ درحالی که قورباغه هیچ یک ازاین بهره ها و فایده ها راندارد. »

می گویند : حاتم طایی مرد بخشنده و سخاوتمند عرب ، به دلیل جوانمردی ها ،بخشش ها و مهمان نوازی های بی مانندی که داشت، آوازۀ سخاوت و نام نیکش به همه جا پیچیده بود. برادر حاتم که نسبت به شهرت نیک و محبوبیت وی حسادت می ورزید ، تصمیم گرفت که او هم کاری کند تا مانند حاتم در زمرۀ مشاهیر و نامداران قرار گیرد ؛ لذارفت و داخل چاه زمزم ادرار کرد و تا امروز هم نامش به عنوان کسی که چنان عمل قبیح و بدیع را انجام داده است، مشهور و معروف شده است . این هم یک راه کوتاه و کم هزینه برای ارضای حس شهرت طلبی و غریزۀ نامجویی!

درمیان روشنفکران، سیاستمداران، تحصیلکرده ها و اصحاب فرهنگ و مطبوعات هر جامعه و کشوری ، هم گاوهایی وجود دارند و هم قورباغه هایی ؛ هم نیک نامان و خوشنامانی چون “حاتم ” ها هستند و هم نامداران (و در واقع بدنامانی ) چون برادرش .

گروه اول کسانی اند که صدا وغوغای شان کمتر شنیده می شود ؛ اهل لاف و گزاف ، داعیه و ادعا و شعر و شعار نیستند. خود را تافتۀ جدابافته و گل سرسبد اجتماع تصور نمی کنند . زمین و زمان را مورد نقد و نکوهش قرار نمی دهند. اینان محدودیت ها، ناگزیری ها و چالش های فراروی جامعه و کشورشان را بخوبی درک و فهم می کنند و کردار سیاسی و مشی اجتماعی شان را معطوف به آن تنگناها و چالش ها ، تنظیم و عیار می سازند. به همین دلیل آنها آرمانگرا و پرمدعا نیستند ؛ بلکه واقع بینند و عملگرا. به گفتۀ آن بزرگ مغرب زمین: شعر ایدئولوژیک نمی سرایند ، بلکه نثر واقعیت می نویسند . آنهاتمام هوش و حواس شان معطوف به الگوهای بیرونی نیست ؛ بلکه الگوهای جهانی و بیرونی را با درنظرداشت سنت ها و الزامات جامعه و زمانۀ خود مورد توجه قرارمی دهند. آنهابخوبی می دانند که درکجای این سیارۀ خاکی ایستاده اند و ازکدام جایگاه و پایگاه فرهنگی، تاریخی و اجتماعی سخن می گویند و سنت ها، ارزش ها، مطالبات و اولویت های جامعه و کشورشان را به روشنی درک و احساس می کنند .

اینها همان گاوهای جامعه هستند که صدا و ادعای شان چندان شنیده نمی شود ؛ اما فواید و منافع شان بسیار دیده می شود . اگر کشوری آباد می شود و جامعه ای سامان و زخمی التیام می یابد به همت این گروه است. اینها بیشتر اهل کار و پیکار، سامان دادن و ساختن هستند . اینان همان “حاتم ” های جامعه هستند که با کردار نیک و کارنامۀ مثبت و سازنده ، دارای شهرت و اعتبار شده اند .

گروه دوم کسانی هستند که زمین و زمان را مورد سرزنش و نکوهش قرارمی دهند و عالم و آدم را مدیون و مرهون شاهکارها و اعجازهای ناداشته و ناکردۀ خودمی دانند و شعارها و ایده هایی را مطرح می کنند که نه در قوطی یافت می شود و نه در قطار و حتی درمنظومه شمسی و کهکشان راه شیری هم نمی توان یافت.

این گروه بیشتر اهل شعر و شعارند تاعمل و کردار. همیشه و همواره شعر ایدئولوژیک می سرایند و خواب های رنگی می بینند و خیال پلوشان پیوسته چرب است. اینها اهل غلّو و غائله اند و “حضور و حیات ” شان را با جنجال آفرینی و غوغاسالاری اثبات می کنند و اگر غوغا و غائله نباشد آنها هم نیستند. این حضرات جلالت مآب، شیفته و شیدای نام و آوازه اند و خودرا به آب و آتش می زنند تا مورد توجه رسانه ها و محافل خبری قرار گیرند و سری ازمیان سرها درآورند.

آنها چون خود را روشنفکر تصور می کنند، از واقعیت ها و نیازهای اجتماع و توده ها بی خبرند؛ و چون خود را منتقد می دانند، به همۀ ارزش ها، سنت ها و سرمایه های معنوی و فرهنگی مردم و کشورخود می تازند؛ و چون خود را نوگرا و اصلاح طلب می شناسند، تمام همّ و همت شان معطوف به الگوهای بیرونی است و افتخاری جز بیگانگی با فرهنگ خود و یگانگی با فرهنگ بیگانه ندارند.

اینان همان قورباغه های جامعه هستند که صدا و ادعای شان گوش فلک و ملک را کر می کند؛ اماهیچ سود و بهره ای از آنان به جامعه و کشور نمی رسد. این گروه همان ” برادران حاتم ” هستند که با اعمال غریب و بدیع خود در زمرۀ مشاهیر جای گرفته اند.

در افغانستان پس ازطالبان که ثبات و سامان نسبی در کشور ما پدید آمد و مردم ما وارد پروسۀ دولت سازی شدند؛ دراین عصر ما هم گاوهایی داشته ایم و هم قورباغه هایی. گروهی به ره حاتم رفتند و جمعی درپی برادرش.

گروهی ازسیاستمداران، تحصیلکرده ها و روشنفکران افغانستانی – علی رغم اینکه کشور ما ویرانه ای بیش نبود و مردم آن ماتمدار و خاکسترنشین بودند و از بنیان ها و ساختارهای دولت هیچ چیزی باقی نمانده بود – دامن همت به کمرزده ، سکانداری کشتی طوفان زده و به گِل نشستۀ مردم و کشور خود را به عهده گرفتند . اینان از”هیچ ” و ” صفر” شروع کردند و امروز حداقل بجایی رسانده اند که چیزی بنام دولت افغانستان وجود و نمود خارجی دارد و پرچم آن برافراشته است.

این مجموعه بطور حتم، اُفت و خیزهای در روند کار و پیکار پنج ساله شان داشته اند؛ از کاستی ها و ناراستی های فراوانی هم برخوردار بوده اند و کارنامه شان جداً قابل نقداست ؛ اما با همۀ این اوصاف، آنان کسانی هستند که در دشوارترین فراز از تاریخ وطن، این پرچم رابه زمین نگذاشته اند و با همۀ تنگناها و کمبودها و نبودها، آن را در اهتزاز نگهداشته اند. ممکن است در بسا موارد اینان به بیراهه رفته باشند و کارنامۀ چندان درخشان و بی عیب ارائه نکرده باشند ؛ ولی با اینحال درعرصه و صحنه بوده اند و تلاش و همت شان را برای آبادانی کشور و نجات مردم بخرچ داده اند. نفس همین حضور و همت بسیار ارزشمند و درخور قدر است.

افراد و چهره هایي رامی توان در این گروه جای داد که در پروسۀ دولت سازی و سامان بخشی در پنج سال گذشته نقش داشته اند و درمجموع اهل کار و پیکار بوده اند، نه شعر و شعار. اینان با کارنامۀ نیک و مثبت به نام و عنوان فعلی رسیده اند ؛ نه با اعمال بدیع و قبیح مانند ادرار کردن درچاه زمزم و یاغائله آفرینی رسانه ای.

بعنوان نمونه و مثال ازاین گروه افراد ذیل رامی توان نام برد :

حامدکرزی، صبغة الله مجددی، یونس قانونی، علی احمدجلالی، اشرف غنی احمدزی، سیماثمر، محمدکریم خلیلی، احمدضیاءمسعود، داکترعبدالله، رحیم وردک، دادفرسپنتا، هدایت امین ارسلا، محمد امین فرهنگ و بسیاری ازچهره های دیگر که در مرکز یا ولایات کشور مصروف خدمت به وطن و مردم هستند. البته گروه یادشده، محدود و منحصر به فعالان و همدلان دولت کنونی هم نیست؛ بلکه برخی ازافراد و گروه ها نیز با نقد و نظارت براعمال حاکمان و نیز مشارکت در رقابت های سیاسی ( انتخابات ها ) در مهار و کنترل قدرت، جلوگیری از استبداد و انسداد و پدید آوردن یک جامعۀ آزاد و کثرت گرا، سهم و نقش مؤثر و ارزشمند داشته اند؛ مانند لطیف پدرام ، محمد محقق ، رسول سیاف ، رشید دوستم و بسیاری از مخالفان سیاسی و منتقدان دولت فعلی.

اینها گاوهای جامعۀ ما و حاتم های کشور ما هستند. صدای شان پایین و ادعای شان کم؛ اما فواید و منافع شان فراوان است. با کارکردهای مثبت و کارنامۀ حاتم وار در جامعه تبارز کرده اند؛ نه با اعمال غریب و بدیع.

به موازات گروه یادشده، جماعت دیگری نیز در فضای پرالتهاب افغانستان پس از طالبان تبارز کرده اند. اینان اغلب با ژست روشنفکرمآب و دموکرات منش و درچهرۀ منتقد و نوگرا عرض اندام کرده اند ؛ اما تا امروز جز غوغاسالاری، غائله آفرینی، سیاه نمایی وضع موجود و ایجاد یأس و خمودی درتوده های مردم، کارکرد و دستاورد دیگری ازاینان مشاهده نشده است. اینان چپ وراست، شعر و شعار سر می دهند و در هر کوی و برزن، بوق و کرنا راه می اندازند. پیرامون هر رویداد و حادثه ای، بلوا و غوغا بپامی کنند و زمین و زمان را مورد نکوهش و سرزنش قرار می دهند. اینها بلواسالار، شعارگرا، خیالباف وصرفاً اهل حرفند؛ اما در عمل حتی ” خشتی ” هم برای سامان، ثبات و آبادانی کشور نگذاشته اند. این تاریک فکران غرب زده و ماهیان صابون زده ، مفتون و مدهوش الگوها و ارزش های بیرونی اند و هیچ توجه ندارند که در کدام نقطۀ این کرۀ خاکی ایستاده اند و ازدرون کدام جامعه، فرهنگ، سنت وتاریخ، چنین یاوه هایی را سرمی دهند و هیچ نمی دانند که مقتضیات و الزامات جامعه، کشور و فرهنگ آنها چیست.

برخی از آنان تمام همّ و همت شان اینست که چه کار کنند تا مورد توجه رسانه ها و مردم قرار گیرند و چون برادر حاتم، شهره آفاق و آدم مهم شوند. برخی دیگر تمام عشق و مشق شان حول این محور متمرکز است که چگونه بعنوان یک آزادیخواه، روشنفکر، ناراضی و فعال حقوق بشر، مورد توجه و عنایت دولت ها، سازمان ها و رسانه های غربی قرار گیرند. گروه دیگر از آنان نیز صرف به انگیزه رسیدن به بهشت سوزان و شدّاد غرب و نایل آمدن به مقام والای سگ شویی و عملگی درآن دیار، خود را به آب و آتش می زنند.

این گروه با همۀ نحله ها و شاخه هایش، همان قورباغه های جامعه ما و برادران حاتم در کشور ما هستند. صدای شان بلند و گوشخراش و ادعاهای شان فراوان و گوشنواز؛ اماهیچ سود و ثمری از آنها به ملت و کشور نمی رسد. درست مانند قورباغه فقط دهان بزرگ دارند که لاف و گزاف بزنند و غوغا و بلوا بپا کنند؛ اما نه گوشت و شیردارند و نه زمین شخم می زنند و نه اهل بار و کارند. اینان در شهرت طلبی و رفتارهای شگفت و غریب، دستان برادر حاتم را نیز از پشت بسته اند و گاه، دولت ها و رسانه های زیرک و مکّار غرب را نیز فریب می دهند و برای هیچ وپوچ، توجه و همدردی آنها را بسوی خود جلب می کنند.

ازاین گروه بعنوان نمونه و مثال می توان افراد ذیل را مورد اشاره قرارداد:

ملالی جویا، احمد بهزاد، واعظ محقق نسب، سید میرحسین مهدوی، گهگاه و تا حدودی رمضان بشردوست، عبدالرحمن کاتولیک و تعداد دیگر از روزنامه نگاران، فیلم سازان، اصحاب رسانه ها و دیگر اقشار و افراد جویای نام و نان مفت و یا متقاضی پناهندگی به غرب. اینها قورباغه های جامعۀ ما هستند که تنها دهان بزرگ و صدای بلند دارند و می توانند غوغا و بلوا بپا کنند؛ اما هیچ سود و ثمری برای مردم و کشور ندارند.

البته این سخن هیچگاه به این معنا نیست که ما با نقد و انتقاد و یا پلورالیزم سیاسی مخالفیم و به جامعۀ تک صدایی و یک قطبی اعتقاد داریم. هیچ انسان خردمندی نمی تواند به چنین پدیدۀ شومی باورمند و پایبند باشد. وجود و حضور اُپوزیسیون قانونمند، منتقدان و مخالفان سیاسی، فضای باز و عاری ازتهدید و جامعۀ کثرت گرا ازمبانی و مبادی دموکراسی و مردمسالاری است. اساساً نظام دموکراتیک و جامعۀ آزاد، بدون حضور مخالفان سیاسی، منتقدان و دگراندیشان، هیچ معنا و مفهومی ندارد و رکن مهمی از ارکان آن مفقود است.

اما تمام سخن و جان کلام اینجاست که شیوه و سیرۀ گروه یادشده ( قورباغه ها ) نه نقد و انتقاد سالم و سودمند است، نه صدای مخالفان سیاسی و نه بانگ روشنگری و روشنفکری؛ بلکه صرفاً غوغاسالاری و بلوا آفرینی با مقاصد و اغراض خاص شخصی است که هیچ ارزش و بارسیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای جامعه و کشور ندارد. بعنوان مثال ” باغ وحش ” یا ” طویله حیوانات” نامیدن پارلمان افغانستان توسط ملالی جویا را می توان انتقاد سازنده یا صدای اعتراض مخالفان سیاسی نامید؟ آیا بکاربردن تعبیر” چورلمان ” بجای پارلمان توسط رمضان بشردوست را – که خودهم یکی ازهمان چپاولگران است – می توان نقد حاکمیت و نشانه ای کثرت گرایی سیاسی نامید؟ باتوجه به اینکه نمایندگان فعلی پارلمان دریک انتخابات دموکراتیک و تحت نظارت جامعۀ جهانی و سازمان ملل و با آرای مستقیم مردم افغانستان انتخاب شده اند ؛ آیا اظهارات ناسنجیده و غیر مؤدبانۀ جویا و بشردوست، اهانت مستقیم و آشکار به مردم افغانستان نیست؟

آیا ” فاشیزم مقدس ” خواندن یک آیین آسمانی – آنهم درجامعه ای به شدت سنتی و مذهبی مانند افغانستان – توسط سید میرحسین مهدوی رامی توان انتقاد سیاسی و یا تلاشی در جهت نقد و مهار قدرت نامید؟ آیا در اینجا از مقدسات و ارزش های دینی و ملی مردم صرفاً بعنوان پلی برای عبور به آنسوی اقیانوس ها استفاده می شود یا واقعاً نقد، اصلاح و روشنگری مد ّنظراست؟

هاکذا ماجرای محقق نسب، بلوا آفرینی احمد بهزاد علیه اسماعیل خان، تغییر کیش عبدالرحمن و ساختن چند فیلم مستند جنجال برانگیز و دیگر بلواهای رسانه ای.

به گمان من هیچیک ازاینها نه نقد حاکمیت و قدرت است، نه روشنگری و آگاهی بخشی و نه آزاداندیشی و نوگرایی؛ بلکه تنها و تنها غوغاسالاری و بلوا آفرینی نام دارد که برای رسیدن به اغراض و مقاصد خاص شخصی صورت می گیرد.

شاید بتوان گفت تنها نقطۀ اشتراک و اتصال و تنها ایدۀ مشترک میان افراد یادشده، همانا مخالفت و ستیز با گروه ها و چهره های جنگ سالار ( مجاهدین سابق ) و به تبع آنها، اسلام سیاسی باشد. موضوعی که هم احساسات و هیجانات مردم رنجدیده و ماتمدار از جنگ های داخلی را به غلیان می آورد و هم باب میل و طبع غربیان است و هم برای رسانه های جمعی، مواد خوراکی و تبلیغی فراهم می سازد. حال ببینیم و بررسی کنیم که این حضرات در این ادعای خود چقدر صادق هستند؟ آیا واقعاً آنها با کلیت و ماهیت جنگ سالاری، کشتار غیرنظامیان، نقض حقوق بشر و امثال آنها مخالفند و یانه صرفاً بصورت گزینشی، نمایشی و سیاسی تنها با برخی از موارد و نمونه های آنها مخالفند ؟

بمنظور یافتن پاسخ پرسش فوق، کارنامۀ جنگ سالارستیزی چندتن از آنها را مرور می کنیم:

1- احمدبهزاد (احمدعلی رضایی ) که باتحصیلات وسوادی درسطح صنف 11 اینک برکرسی وکالت پارلمان تکیه زده است؛ این صعود زودهنگام رامدیون و مرهون یک جنگ سالار بنام امیر اسماعیل خان است. زمانی که نامبرده سمت و لایت و امارت هرات راداشت، احمد بهزاد گزارشگر رادیو آزادی در آن شهر و ولایت بود. او همه روزه گزارش هایي برضداسماعیل خان در رادیو آزادی نشرمی کرد و مصروف غائله آفرینی رسانه ای علیه امارت هرات بود. این جنجال سالاری تا آنجا ادامه یافت که سرانجام روزی شخص اسماعیل خان یک سلّی آبدار به چهرۀ بهزاد نواخت و این سلّی ناقابل آنچنان برای این گزارشگر گمنام و کم سواد، مایۀ خیر و برکت شد که وی را در خط مقدم جبهۀ مبارزه با جنگ سالاران قرارداد و سرانجام هم او را رهسپار تالار پارلمان کرد .

احمدبهزاد درحالی این موفقیت را از رهگذر ستیز با یک جنگ سالار( اسماعیل خان ) به دست آورد که او خود از ملازمان رکاب و از حواریون ویژه درگاه یک جنگ سالار دیگر یعنی محمد محقق بود و اکنون هم هست؛ کسی که اسماعیل خان در جنگ سالاری به گرد او هم نمی رسد. هم چنین آقای بهزاد از منظر فکری و سیاسی، پیرو پاکباخته و عاشق سینه چاک یک ابرجنگ سالار دیگر یعنی مرحوم مزاری بود و حالا هم هست.

پس ملاحظه می فرمایید که از دید آقای بهزاد و همفکرانش، ماهیت و کلیت جنگ سالار، مجاهد و اسلامگرا، پدیده های منفی و منفور نیستند؛ بلکه تنها جنگ سالار هراتی، مجاهد تاجیک و اسلامگرای غیرهزاره، پدیده های منفی و غیرقابل تحمل هستند؛ اما جنگ سالاران هم خون و هم تبار بهزاد و همفکرانش، در بلندترین رواق معبد اندیشه و اعتقاد آنان جای می گیرند و سروپا حسن و جمالند.

2- سید میرحسین مهدوی نیز صرفاً از رهگذر مقالات و تحلیل های جنجال برانگیزی که علیه جهادی ها، جنگ سالاران و گروه های اسلامگرا درنشریۀ ” آفتاب ” می نوشت، توانست غائله ای بیافریند و از برکت آن خود را به ساحل امن کانادا برساند. نامبرده درحالی از رهگذر بلوا آفرینی رسانه ای علیه جهادی ها و جنگ سالاران به کعبه مقصود خود ( امن و عیش مغرب زمین ) رسید که او و نشریه اش یعنی آفتاب، هردو با حمایت و هدایت مستقیم یک جنگ سالار بزرگ ( جنرال سید حسین انوری ) پا به عرصۀ و جود گذاشته بودند و هردو، مولود و محصول حمایت های بی دریغ مالی و سیاسی این وزیر مجاهد و جنگ سالاربود.

پس در اینجاهم ملاحظه می فرمایید که جنگ سالار، مجاهد و خشونت طلب اگر هم تبار و تمویل کنندۀ آدم باشد، پدیدۀ منفی و منفور نیست؛ بلکه بسیار دل انگیز و دوست داشتنی هم هست. تنها آن نوع و قلم از جنگ سالاری و اسلامگرایی، ناپاک و نامقدس است که مخالفت و ضدیت با آن باب طبع دالرداران و غربیان باشد و آدم را به ساحل امن کانادا برساند.

3- ملالی جویا بانوی جوان، کم تجربه، فاقد تحصیلات عالی و فاقد بینش و تجربۀ سیاسی است. تاکنون درعرصه عمل و فعالیت نیزکدام برجستگی، شایستگی و توانایی خاص ازخود نشان نداده است. تنها چیزی که او را برسر زبان ها انداخته، همان شعارهای تند و تیزا و علیه جنگ سالاران و مجاهدین سابق است.

آیا خانم جویا با کلیت و ماهیت جنگ سالاری، کشتار غیرنظامیان، نقض حقوق بشر و زیر پا گذاشتن حقوق و آزادی های زنان مخالف است و یا با نوع خاص، منتخب و سفارش شده ای ازآنها ؟

جنگ سالاران و مجاهدین مورد خشم خانم جویا، حدود یک دهه قبل درگیر جنگ های تنظیمی و قومی و مصروف ویران سازی کشور بودند؛ اما طالبان و حزب اسلامی همین اکنون سرگرم کشتار مردم، تخریب کشور و عملیات تروریستی و ضدبشری هستند. آیا تا کنون چیزی از خانم جویا در مذمت و نکوهش طالبان و حزب اسلامی شنیده اید ؟ آیا براستی گروه های مجاهدین از القاعده و طالبان هم جنگ سالارتر بودند و هستند که خانم جویا در برابر گروه اول، یکپارچه فریاد وآتش است؛ اما در برابر دومی سراسر سکوت و مدارا ؟

ازطرف دیگر، این ” صدای بلند زن افغان ” درحالی ریاکارانه برای زنان و کودکان کشته شده درجنگ داخلی یک دهه قبل، اشک تمساح می ریزد که همین اکنون در برابر چشمان او و جهانیان صدها و هزاران زن و کودک افغان در بمباران های امریکا و ناتو قربانی جهانگشایی بوش و دیگر سردمداران غرب می شوند. مراسم عروسی در ارزگان، مدرسه ای درغزنی و قریه ای با تمام ساکنانش در پنجوایی قندهار زیر آوار مدفون می شوند. اما آن ستارۀ حقوق بشر و آواز بلند زن افغان نه تنها اینها را محکوم نمی کند و این کشتارهای بی رحمانۀ زنان و کودکان را نقض حقوق بشر نمی داند؛ بلکه درهمان هنگامه ها او مهمان افتخاری پارلمان های کشورهای بمباران کننده است و از آنها مدال شجاعت و جایزۀ دفاع از حقوق بشر می گیرد. درهمین روزها بنابه گفته حاج خدای رحیم رئیس شورای مردمی ولایت فراه (زادگاه خانم جویا) تنها108 نفرغیرنظامی ازیک منطقه کوچک” شیوان” ازتوابع ولسوالی بالابلوک این ولایت در عملیات مشترک نیروهای ناتو و افغان کشته شده اند (1)؛ درحالی که گمان نمی رود درتمام جنگ های داخلی مجاهدین حتی یک نفرهم از منطقه و ولسوالی یادشده کشته شده باشد. حال باید از این ستاره و اعجوبۀ حقوق انسان ها پرسید: آیا قربانیان بمباران های امریکا و ناتو ، مسلمان نیستند، افغان نیستند و یا انسان نیستند ؟

هم چنین در پارلمان فعلی افغانستان و درجوار خانم جویا دوتن از نظامیان ارشد حکومت جمهوری دموکراتیک خلق (سید محمد گلاب زوی و نورالحق علومی ) حضور دارند. رژیمی که حداقل یک ملیون تن از مردم افغانستان را به کشتن داد و ده ها هزار انسان آزاده را زنده بگور و سربه نیست کرد. به گفتۀ “اسدالله الم ” در همان زادگاه خانم جویا (ولایت فراه ) تنها مدیرمعارف آن ولایت ، 400 نفر زندانی را با صلاحیت خود زنده بگورکرد .(2) درحالی که درتمام جنگ های داخلی مجاهدین شاید چهار” پیشک ” هم از ولایت فراه کشته نشده باشد. بااینحال، تا هنوز شنیده اید که خانم جویا علیه وکلای منسوب به حزب و نظام خلق بشورد و آنها را جنایتکار جنگی و قاتل مردم افغانستان بخواند ؟

مضافا ًبراینها، اگرخانم جویا واقعاً درجستجوی جنگ سالاراست، ما بزرگترین جنگ سالار این سیاره خاکی و شرور ترین تفنگ سالار تاریخ بشر را برای او معرفی می کنیم؛ یعنی جرج دبلیو بوش که سالی یک کشور مستقل را اشغال نظامی می کند و به چهارسوی دنیا لشکر می کشد و به همگان چنگ و دندان موشکی و اتمی نشان می دهد. اما خانم جویا شیفته و شیدای سیمای دلنشین ! این ابرجنگ سالار بی نظیراست و تنها از تفنگ سالار مجاهد و اسلامگرا خوشش نمی آید.

بنابراین در مورد خانم جویا هم می بینیم که او با کلیت و ماهیت جنگ سالاری، کشتار غیرنظامیان، جنایات جنگی و نقض حقوق انسان ها، مخالفت و ضدیتی ندارد؛ بلکه بانوع خاصی از آنها در تضاد و ستیزاست. او تنها جنگ سالارانی را مورد حمله و همجه قرار می دهد که طی دو مقاومت تاریخ ساز، دو بار کشور را از سقوط و اضمحلال قطعی نجات داده اند و اینک نیز با آرای 60هزار نفری از پایتخت کشور راهی پارلمان می شوند. او تنها از جنگ سالارانی خوشش نمی آید که هم ازقهرمانان مقاومت ملی دیروز بوده اند و هم از برندگان رقابت های سیاسی امروز. درحقیقت نفوذ و قدرت مجاهدین در ساختار سیاسی امروز افغانستان و آرای خیره کننده آنها در پایتخت و سایر نواحی کشور، حسادت خانم جویا و همفکران اورا برانگیخته است . آنان گمان می کردند که با سیطرۀ امریکا و غرب بر افغانستان، همۀ ریشداران، نمازخوانان و مجاهدان گردن زده خواهند شد و بساط اسلام سیاسی برای همیشه از این سرزمین برچیده خواهد شد؛ اما اینک می بینند که آنها دردولت، پارلمان، قوای مسلح و درمیان مردم از نفوذ و احترام فراوان برخوردارند و دریک انتخابات دموکراتیک، 60درصد آرای مردم رابه خود اختصاص داده اند. این است که خانم جویا و همفکرانش در برابر طالبان، القاعده، حزب اسلامی، خلق و پرچم، جنایات جنگی امریکا و ناتو و… ساکتند و تنها گروه های مجاهدین را هدف بلوا آفرینی رسانه ای قرارمی دهند.

و سرانجام خانم جویای جویای نام با آن نحله و گونه ای از جنگ سالاری مخالف است که وقتی غوغا و غائله ای علیه آنها بپا می کند، باب طبع و میل دول و رسانه های غربی باشد و برای این خانم ناراضی و فعال حقوق بشر هورا بکشند و جایزه و مدال اعطا کنند.

از مجموع آنچه در مورد این سه غائله سالار گفتیم به این نتیجه می رسیم که این افراد و نظایر آنها نه منتقد و مخالف سیاسی هستند، نه روشنفکر و نوگرا، نه مدافع حقوق بشر و نه مخالف تفنگ سالاری و ستیزه جویی. اینها تنها و تنها ” شارلاتان ” و” قورباغه ” های جامعۀ ما و” برادران ” حاتم در کشور ما هستند که یا در آرزوی ” شهرآشوب ” شدن بسر می برند و یا رؤیای پناهندگی به غرب را درسر می پرورانند. اینان ” کوتوله ” هایی هستند که آرزوی غول شدن و یا جیره خوار غول غرب شدن، آرام و قرار از کف شان ربوده است.

 

  • 2006، اسدالله الم ،goftaman.com
  • co.uk 7July2007

 

Comments: 26

  1. ارزگانی | 26 Aug 2007 – 16:35

    سلام وصدسلام به دوست خوبم حضرت یاور!
    فرمایشات ودیدگاه های شمااغلب درست ومتین است.هرگاه همه خوانندگان ازمقاله من چنین برداشت کرده باشندکه من گناه ملالی جویاومحقق نسب رابیشترازسیاف وامثال اودانسته ام؛ دراین صورت من بایداین نوشته راتصحیح وآرایش مجددکنم. چون مقصودمن هیچگاه چنین چیزی نبوده است ؛ پس طغیان قلم پیش آمده وبایداصلاح گردد.اماهرگاه تنهابرداشت شخصی شماچنین باشد،درآن صورت درحد تلقی وبرداشت یک فرد روشنفکروصائب نظر،درخوراحترام است ؛ امااصلاح و ویرایش مجددنوشته راایجاب نمی کند.
    گمان می کنم اگرحضرت شمابه یک نکته اندکی تأمل مبذول دارید،شایدفاصله ی میان ماکاهش
    یابد.درتوضیحیه ای که درذیل عنوان آن مقاله نوشته ام چنین آمده است :”نگاهی به چهرهای خدمتگزاروبلواسالاردر
    افغانستان پس ازطالبان”.پس موضوع ومحوربحث من دوره ای پس ازطالبان است وبه سال های پیش کاری نداریم.آنانی که دراین دوره درپروسه ثبات وسامان فعلی نقش سازنده داشته ، درردیف گاوهاجای گرفته و آنهاکه بااستفاده ازفضای بازاین دوره دست به بلواآفرینی زدده اند،درردیف قورباغه ها جای گرفته اند.
    باتوجه به این توضیح ، درست است که آقایان سیاف،قانونی،خلیلی،مح
    قق و…درگذشته جنگ سالاربوده اند؛امااینک تفنگ راکنارنهاده و کروات تکنوکراتی به گردن آویخته اند.نه تنها درروندثبات وسامان فعلی اخلال نمی کنند؛بلکه درجهت تحکیم وتعمیق آن هم تلاش می نمایند.وقتی اینهادم ازنظم وقانون وحکومت می زنند،مانند این است که ازخانه ای هندوقرآن بیرون آید. آیااگرازخانه ای یک هندوقرآن بیاید،تشویق لازم ندارد؟ هرگاه سیاف جنگ سالاردم ازدموکراسی ، آزادی، حقوق بشروحکومت مسؤل بزند؛ راستی جایزه وتشویق لازم ندارد؟
    شرایط وفضایی که سیاف ومحقق راآدم کرده است ، چرنباید مهدوی راآدم سازدکه اوازمقدسات بعنوان پلی برای رسیدن به بهشت شدادغرب استفاده نکند؟

  2. تاریک | 24 Aug 2007 – 17:07

    بااین حساب ، این کشورخراب شده پراززاغ وزغن وگاوان وخران است ؟! اگرآدمی رادراین خراب آباددیدید سلام مرابرسانید!

  3. روشن | 24 Aug 2007 – 11:35

    حرف حرف ياسين است ;كيست كه كم يا بيش در راه قورباغه شدن نباشد

  4. yasein. R | 24 Aug 2007 – 08:00

    اين نوشته ازآن نوشته هايي هست كه بايد خواند وبازهم خواند وبازهم خواند.آنچه نويسنده مي گويدتاحدودزيادي درست است.اماارزگاني گرامي ازيك نقطه غفلت كرده است.قورباغه شدن وقورباغه بودن درسرشت روزنامه نگاري وكاررسانه اي وجوددارد.يافتن مخاطب وجلب توجه مردم وتكان دادن افكارعمومي بخشي ازاين حرفه است.اگركسي اين مهارت رافاقدباشدمانندجنگجو
    يي است كه بدون اسلحه به ميدان پيكاربرود.
    براي مثال : اين مقاله شماكه كمي جنجال برانگيزاست ببينيدكه خوانندگانش به ١٧٠٠ رسيده ونظرات ذيل آن به بيست. امانوشته ادبي تان بنام ” جهان زيرآهنگ وفرهنگ ماست ” باهمه زيبايي ونثرشيرينش خوانندگانش به ٢٠٠ نفرهم نرسيده است. پس مي بينيدكه جنجال آفريني و جلب توجه مخاطب ازضروريات كارحرفه اي دراين عرصه است. اين يك تاكتيك وطرفندضروري است وگريزي ازآن نيست چنانكه شماهم خودازآن بهره گرفته ايد.
    هركس ازاين شيوه استفاده مي كند حتمابرادرحاتم نيست بلكه به لوازم كارحرفه اي خودعمل مي كند.

  5. مهاجر | 23 Aug 2007 – 20:52

    نكته‌اي كه فراموش كردم اينكه: جاسوسي مطابق قانون، جرم است. قانونا كسي كه مي گويد فلاني جاسوس نيست، يا متهمي كه مي گويد من بي گناهم، ملزم نيست سندي دال بر بيگناهي فرد متهم ارائه كند. مدعي بايد اتهام وارده را اثبات كند نه منكر. براساس قانون و اصول حقوقي همه افراد از هرگونه جرم برائت دارند مگر اينكه محكمه حكم به مجرميت كسي داده باشد. البته بعض اتهامات فقط جنبه اخلاقي دارند. از اين دست اتهامات البته در مطبوعات فراوان يافت مي شود و غالبا كسي پيگيري حقوقي نمي كند و پاسخ مطبوعاتي مي دهد.

  6. مهاجر | 23 Aug 2007 – 20:02

    من در صدد دفاع از كسي نيستم. آقاي ارزگاني هم بايد خود پاسخ دهند.
    اما اين را بطور قطع مي گويم كار مطبوعات با وظيفه دادگاه فرق دارد. اگر كسي در مطبوعات اتهامات محض نسبت به كسي وارد كند هم اخلاقا هم قانونا خاطي محسوب مي شود و قانونا قابل تعقيب است. شما چه بپذيريد يا نپذيريد، وقتي بگوييد فلاني جاسوس است، اين اتهام است. شما اگر مي خواهيد واقعا جاسوس بودن كسي را ثابت كنيد در دادگاه برويد. تنها در دادگاه است كه مي توان جاسوس بودن يا نبودن كسي را اثبات كرد. در مطبوعات هرچه قدر سند و مدرك هم ارائه كنيد، نتيجه‌ي كار شما از مرز اتهام فراتر نمي رود و كسي را نمي توانيد بدينوسيله محكوم و مجرم اعلان نماييد.
    پس هرچه پيش برويد، كار شما در حد ايراد اتهام است. وقتي از مرز اتهام عبور مي كنيد، كه شما با مدرك و دليل مدعاي خود را در دادگاه ثابت كنيد و دادگاه بر اساس شواهد شما رأي به محكوميت طرف بدهد. به اين دليل است كه من باز اصرار دارم اگر ميخواهيد واقعا جاسوس بودن كسي را اثبات كنيد، بجاي ضايع كردن وقت خود در سايتها، به دادگاه رجوع كنيد.

  7. admins | 23 Aug 2007 – 20:01

    دوست گرامي ياور.
    پوزش ما را بپذيريد، نظر شما ظاهرا اشتباهي حذف شده بود. ببخشيد.
    مديريت

  8. مشهدی | 23 Aug 2007 – 17:20

    آنهایی که ازمن برای ثبوت ایرانیت اکبرشریفی مطالبه مدرک کتبی و رسمی می کنند ومی گویندهرادعایی که سندمکتوب وممهوربه مهرادارات رسمی نداشته باشد حتماًدر ردیف اتهام وافتراقرارمیگیرد،اگر
    اینطورباشدپس سراسرمقاله ارزگانی اتهام و افترااست. وی که مهدوی رامولودومحصول کمک های یک جنگ سالاریعنی انوری می داند، چه سندکتبی ورسمی دراین مورد دارد؟ یاوقتی بهزادرامی گوید اوپیروکورکورانه محقق جنگ سالارو یاپیروفکری مزاری هست ، چه دلیل وسند مکتوب ارائه کرده است ؟
    دوستان عزیزنمی شود برای هرحرف وحدیثی فوراًسندکتبی ارائه کرد والا حتماًاتهام است و دشمنی.
    من اکبرشریفی راازسال هاپیش می شناسم و اطلاعاتی رادرباره او ارئه کردم و حالادوستان چسپیده اندکه ازاداره اطلاعات و ثبت احوال مدرک بیاور. اگراینطورباشد من هم به شمامی گویم : شماکه مدعی هستید اکبرشریفی ایرانی و ازعمال اطلاعات ایران نیست ، خوب شماهم مدرک تان راارائه کنید . براساس کدام مدرک شماهیاهوراه انداخته اید که ستاره ژونالیزم افغانستان بی گناه است ؟

  9. yawar | 23 Aug 2007 – 13:22

    خانمهاآقايان ! من نميدانم دليل حذف شدن نظر من چه بود؟ من نه بكسي تهمت زدم نه حرف زشت گفتم ولي دركمال ناباوري نظر من حزف شده. يكبارديگر من نظر خود را كه درتاريخ28مرداد86در پيرامون نظرات ارزگاني داده بودم ارسال ميكنم.اين نظر من است كه حذف شده دوكلمه هم اضافه نمودم:

    آقاي ارزگاني ممنون از جواب! چند نفر را كه من منباب مثال آوردم شما استثنا كرديد بحث روي مثالها نيست. بحث اين است شما كه في المثل اصرار مي كنيد يك عده در خط قورباغه هايت قرار دارند، آيا اين گمانه زني از سر انصاف است يا كدام خصومتي پنهان با آنها داريد؟
    فرض كنيم تمام هرچه بدي كه شما مي دانيد در حق قورباغه ها بگوييد اما آنها دست شان بخون بيگناهان آلوده نبوده، همين كافي است گناه آنها را نه بيشتر از گناه گاوها كه خيلي هم اندك تر و قابل گذشت تر فرض نماييم. ملالي جويا و ميرحسين مهدوي گناهش از گناه سياف بالاتر است؟ شما سياف و رباني را گاو شيرده خوانديد. سياف و رباني كه افشار را به كوه خاكستر بدل كرد گاوي است كه شير مي دهد ولي جويا و مهدوي كه بخاطر اعتراض به كشتارها گاوهايت تبعيد و محكوم به مرگ مي گردند، قورباغه اند؟
    مگر كه دليل اين الفت شما با سياف ها ورباني ها كار كردن با دولت افغانستان نبوده باشد.سياف يك مولوي متعصب بنيادگرا است و انباردار احاديثي كه خود و كشتارهاي وحشيانه خود را با زبان آن احاديث و روايات تقدس مي بخشيد. گناه مهدوي اين است كه در مقاله”فاشيسم مقدس” همين تقدس و قداست بخشي كاذب آنها را نشانه گرفت.كلاه شرعي را از سر جنايات هولناك آنها برداشت تا در آينده قران و حديث را دست آويز كشتارها و سلطه خود بر مردم بيچاره نسازد.و گناه ملالي جويا اين است كه مي گويد اينها متهم به شديدترين جنايات بر عليه مردم افغانستان هستند واز اينكه متهم هستند بايد بطور قانوني محاكمه شوند. ملالي اينها را گاو نگفته است او با صراحت گفت: گاو شير مي دهد الاغ بار مي كشد… اينها بجز تباهي و فساد كاري نكرده اند پس گاو و الاغ هم نيستند. شما آنها را گاو شمرده ايد آقاي ارزگاني. بايد اضافه كنم قصدم تمام اشخاص در خط گاوها آورده ايد نيست بلكه آنهايي كه شواهد مسلم وجود دارد جنايتكارند. من از شمااين را تعجب كردم چطور يك نويسنده آزاد از غولهاي قدرت وحشي حمايت مي كند لاكن چندنفر بي پشت وپناه را هدف حمله قرا مي دهد. فعلا كه امپرياليستها منافع خود را در سلطه دوباره آدمكشان جهادي يافته اند و آنهارا مشفقانه ببغل گرفته اند. ملالي جوياها بجز بعض حلقات فمنيستي و حامي زنان و گروههاي حقوق بشر حامي ندارند. پشت سيافها و قانونيها قدرتها ايستاده اند. از غرب گرفته تا شرق و شمال و جنوب همه از آنها پشتيباني كرده و ميكنند.مگر وقتي نيروهاي ايتلاف ضد تروريزم وارد افغانستان شد كي ها بود كه پيشواز شان رفتند؟ صندوق هاي پول و دلار و ريال به كي ها بود كه پرداخت گرديد.اينها چون بوقلمون هرروز به رنگي در مي آيند تا حضور خود رابرگرده مردم بينوا ثابت نگهدارند حال اينكه اين مردم ازآنها طلب بازخواست دارد. شما به اين سوال مهم من را بيجواب گذاشتيد فرضا قورباغه ها بقول شما همين ملالي وديگران فقط غوغا برپاكنند وبس. آيا گناه اينها از گناه گاوهاي شما بالاتر است يا خير؟ اين سوال مه است كه اگر جواب شما مثبت باشد آن وقت بايد فهميد شما از كجا گز مي كنيد.

  10. ارزگانی | 21 Aug 2007 – 16:49

    دوست نسبتاًعزیزوتاحدودی گرامی جناب یاورسلام برشما!
    تشکروسپاس فراوان ازنظرجالب ، طنزآمیز،مختصرومفیدشم
    ا.
    ایکاش همه ازشمایادمی گرفتندکه اینگونه مرتب ، بالحن خوش وزبان طنزآمیزاظهارنظرکنند.

    اماگمان می کنم شماافرادی رابه ناحق درآن فهرست افزوده اید؛مانند امین آرمان (که بسیارپسرخوبی است)کامران میرهزار(که بنده به ایشان ارادت دارم)قسیم اخگر(که پیشکسوت روشنفکری ونواندیشی درجامعه ماست)ومسیح ارزگانی (که خدایش بیامرزاد).اینان باهیچ توجیه وتحلیلی درصف قورباغه هاجای نمی گیرند.
    دربخش گاوهاهم تمام جنگ سالاران،جزءگاوان جامعه طبقه بندی نشده اند؛بلکه تنهاآن دسته ازجنگ سالارانی که درپروسه ثبات وسامان فعلی نقش مثبت داشته اند،جزء اصحاب طویله شمرده شده اند.وازفهیم که شمااشاره کرده اید نامی درآن فهرست نیست.
    وسرانجام اینکه بنده دراین نبشته جزتأیید سخنان قورباغه ها چیزجدیدی نگفته ام . سردسته قورباغه هایعنی خانم جویاگفت : اینهاگاوان وخرانندوبنده هم فرمایش آن بانوی شهرآشوب راتأییدکردم وگفتم کلمه دوم یک کمی اسائه ادب است و همان اولش درست می باشد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

این را هم ببینید!

زلمی خلیلزاد نماینده طالبان در واشنگتن

در واقع، دیپلماسی منفعلانه خلیلزاد در همان زمان به پیروزی نیروهای طالبان در جنگ کمک کرد. به یاد داشته باشید: غنی و نمایندگانش از مذاکرات خلیل‌زاد با طالبان کنار گذاشته شدند. با وجود این، حکومت غنی با آزادی ۵ هزار زندانی طالبان از زندان‌های افغانستان، در اثر فشارهایی که خلیلزاد برآن وارد کرد، تن داد. باوجود تضمین‌های طالبان مبنی بر این‌که این جنگجویان به میدان جنگ وارد نخواهند شد، برخی از جهادگران تازه آزادشده بلافاصله به میدان جنگ بازگشتند و به برادران خود برای سرنگونی دولت افغانستان کمک کردند. طالبان و القاعده این افزایش نیروی انسانی را مدیون خلیلزاد هستند.

تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به این سایت می باشد