درابتدای این نوشتار باید اشاره کنم متاسفانه مشکلی که همیشه گریبانگیر ما بوده فهم غلط مفاهیم بوده که باعث موضع گیری نادرست شده لذا دراین نوشتار قصدم براین است بادادن مفهوم واقعی سکولاریسم به خواننده عنوان کنم سکولاریسم نه تنها بی دینی و مرگ دین نیست بلکه شاهراه رسیدن به دموکراسی است.
سکولاریزم…
در تعریف سکولاریزم می توان چنین بیان داشت: تفکر یا نگرشی مبنی بر جهان باوری و دنیا گرائی! فلسفه ای که تاکید بر جدائی دین از سیاست در اداره دولت و امور سیاسی دارد. در نظر بعضی ها حرکت موازی گونه این دو و در نگاهی دیگر کنترل دین با علم سیاست!
ولی جدا نگهداشتن این دو و عدم تداخل یکی از اینها در امور یکدیگر خصوصأ عدم مداخله دین در سیاست امری است کاملا منطقی. گرچه امروزه پدیده دین بدون علم سیاست نه قابل پیشرفت است و نه قابل کنترل!
زادگاه سکولاریزم و جامعه مدنی، غرب است که گذشته آن به چهار قرن پیش باز می گردد. ظهور سکولاریزم با آغاز نهضتی به رهبری مارتین لوترآلمانی که به پیدایش مذهب پروتستان منجر گشت، بر می گردد. سکولاریزم در واقع توازن قوا بین قدرت دینی و قدرت سیاسی است که نوع حکومت و کیفیت جامعه مدنی را مشخص می کند و تفکری است که باعث پیشرفت اخلاقی در انسان و جامعه می گردد.
سکولاریزم اندیشه ای است که امروزه جهان غرب به آن استوار گشته و بدین وسیله توانسته مقام و منزلت انسان و اجتماع را تا حد امکان حفظ نماید. دولتهای لائیک بر پایه همین امر توانسته اند دایره امور دین را در جامعه مشخص نموده و چه بسا موفقیتهائی که در سایه اجرای همین عامل بدست آورده اند.
با نگاهی به وضعیت کشورهای در حال توسعه تاثیرمثبت سکولاریزم به راحتی قابل حس می باشد. کشورهائی که امروزه بر مبنای دین تاسیس گشته اند، اکثرشان یا در حال جنگ و با وضعیتی بسیار آشفته بسر می برند و یا در حال تغییری اساسی که با حس ضرورت انجام می گیرد، قرار گرفته اند.
وضعیت وخیم مردم بعضی از کشورهای آفریقائی و آسیائی مثل افغانستان، عراق و … محصول همین اندیشه های قرون وسطائی در مورد دین است.
این کشورها جدا از مسائل جدی دین، در رعایت حقوق بشر نیز با وجود داشتن ملل متعدد با مشکلات سرسام آوری مواجه هستند. در این کشورها دین و انحصار کنندگان آن در دستگاه حکومتی سیاستهای خود را از طریق دین در جامعه پیاده می کنند
قانون اساسی ترکیه نظام جمهوری ترکیه را بر مبنای اصول دموکراتیک، سکولار و اجتماعی تحت حاکمیت قانون و رعایت حقوق و آزادیهای اساسی بنیان نهاده است. اکثر جمعیت ترکیه مسلمان می باشد و اقلیتهای دینی نیز از آزادی کامل برخوردارند. ایران نیز از لحاظ تعدد دین، ملت و زبان وضعیتی بسیار مشابه با ترکیه دارد ولی همه مردم ترکیه از حقوق تقریبأ یکسانی برخوردارند. آزادی بیان، آزادی عقیده و دین نشانگر وجود دموکراسی وجامعه ای در حال پیشرفت در ترکیه می باشد.
جهت روشن شدن مطلب لازم است به نکات زیر اشاره شود.
لازم است تفاوتی اساسی بين «دين» و «مذهب» قائل شد. دين، بعنوان امری اخروی و متوجه عالم ماوراء الطبيعه ربطی به زندگی مردمان ندارد و، در نتيجه، دارای ماهيتی ايدئولوژيک نيست؛ حال آنکه مذهب سراپا ايدئولوژی است و سر و کارش با زندگی روزمره مردمان است. ما مخالفتی نه با دين، نه با مذهب و نه با ايدئولوژی داريم، اما معتقديم که همهء اينها را بايد جدا از قدرت سياسی نگاه داشت تا دموکراسی، گوناگونی عقايد، و آزادی بيان مردمان ممکن شود و جامعه از خطر تحميل يک عقيده و رفتار و گفتار رهائی يابد.
مسیحیت تقسیم زندگی به آنچه که به خدا و آنچه که به قیصر تعلق دارد را به رسمیت شناخت ودر واقع این گفته ازحضرت عیسی است.
سکولارهاخواهان مرگ دین نیستند
در نظر سکولارها، ‘خصوصی’ بودن دین به همان معنای ‘خصوصی’ بودن وضعیت حساب بانکی افراد نیست. درمورد ‘عمومی’ هم، سکولارها آن را به معنای ‘ تحت حافظت و دارای امتیازات اجتماعی بودن’ به کار می برند. به این ترتیب، تمایل به کنار گذاشتن دین از ‘زندگی عمومی’ به معنای مخفی کردن دین از انظار عمومی نیست. بلکه به معنای حذف حمایت عمومی (بخوانید: دولتی) از دین است. پس خصوصی سازی دین، به معنای حذف دین نیست، بلکه شخصی و اختیاری کردن آن است.
پس می بینیم که روند سکولاریزاسیون یا فلسفه ی سکولاریزاسیون به هیچ وجه مستلزم مرگ دین نیست. سکولارها در مورد نقش مناسب دین در جامعه نظرات و ارزیابی های گوناگونی دارند. برخی سرسختانه معتقد اند که شرّ دین بیش از خیر آن است. این گروه به زوال تدریجی دین امید دارد. اما بسیاری هم از حفظ نقش دین در حیات اجتماعی و اخلاقی مؤمنان خشنود اند. حتی برخی سکولارها از بنیادهای خیریه ی دینی و تلاش های اجتماعی این بنیادها برای کاهش فقر و رنج مردم حمایت می کنند. در یک جامعه ی سکولار اما، رهایی از سلطه ی دین و رهبران دینی ممکن است. هیچ کس مجبور نمی شود که تابع دین یا ارزش های دینی باشد، مگر این که خودش پیروی از دین را انتخاب کرده باشد. اگر عده ی زیادی از مردم پیروی از دینی را انتخاب نکنند، تشکیلات دینی بر اثر کاهش اعضا و درآمدهایشان تضعیف خواهند شد.
مخالفت زعمای دین با سکولارها و سکولاریزاسیون حاوی دو خطاست. خطای نخست اینکه، آنها مسئولیت چنین مخمصه ای را به دوش سکولارها می اندازند. آنها به جای اینکه به سکولارها حمله کنند که چرا به مردم اجازه ی ترک دین را داده اند، باید ببینند که چرا مردم می توانند از دین روی گردانند.
خطای دوم اینکه، هر کوششی برای حمله به سکولاریسم اساساً نشانگر پذیرش این مطلب است که متولیان دین صرفاً با اتکا به انتخاب فردی، خصوصی و اختیاری مردم، قادر به جلب نظر و حمایت آنان نیستند. این مطلب می توانند کاملاً درست باشد، اما پذیرش آن برای دین مداران ویرانگر است ? هر چند که به نظر می رسد که هنوز هم رهبران دینی ِ دشمن سکولاریسم متوجه این نکته نشده باشند. آنها ،بنا به دلایلی، از فهم این نکته سر باز می زنند که دینی که که با حمایت و یا اجبار به مردم تحمیل شود فاقد ارزش است.
به عقیده من تعریف درست سکولاریسم: سكولاريزاسيون يعنى پروسه و جريان و فرايندى كه در طى آن دين از صحنه زندگى كنار زده مى شود و نفوذ آن در جامعه كاهش مى يابد.
نخستین کسی که واژه ی سکولاریسم را به کار برد، جورج یاکوب هالی اوک انگلیسی بود. هالی اوک در سال 1846 “سکولاریسم” را برای توصیف “عقیده ای که صرفاً به پرسش ها و مسائلی می پردازد که به محک تجربه ی زندگی این جهانی آزمودنی هستند” به کار برد (سکولاریسم انگلیسی، ص. 60). هالی اوک مصلحی سوسیالیت بود که اعتقاد داشت دولت باید در خدمت برآوردن نیازهای بالفعل و کنونی طبقه ی کارگر و مستمندان باشد، نه نیازهای حیات اخروی و ارواح مردمان.
امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن می گویند، معمولاً مقصود هر فلسفه ایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگم های) دینی بنا می کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است. اشاره ی آن به این ایده بود که تمرکز دولت باید بر زندگانی این جهانی مردم باشد و نه دغدغه ی حیات اخروی آنان.. اگرچه سکولاریسم و سکولاریزاسیون ارتباط معنایی نزدیکی با هم دارند، اما یکی نیستند. تفاوت این دو مفهوم در پاسخی است که به پرسش از نقش دین در جامعه می دهند. سکولاریسم مدعی قلمروبی برای معرفت، ارزش ها و کنش هاست که مستقل از تسلط دین باشد، اما ضرورتاً منکر نقش دین در امور سیاسی و اجتماعی نیست. سکولاریزاسیون اما، به معنای کنارگذاشتن دین از این حیطه هاست.
در خلال فرآیند سکولاریزاسیون، نهادها (یعنی سازمان ها و مؤسسات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) از سیطره ی دین خارج می شوند. پیش از سکولاریزاسیون، دین به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر نهادها سیطره داشت. در حالت سیطره ی مستقیم، اداره ی نهادهای اجتماع در دست مراجع دینی بود. مثلاً کشیشان متولی اداره ی تنها مدارس موجود بودند. در حالت سیطره ی غیر مستقیم دین،اصول دینی مبنای امور دین هستند. مثلاً هنگامی که حقوق شهروندی افراد بر اساس معیارهای دینی تعیین می شود.
چه سیطره ی دین مستقیم باشد و چه غیرمستقیم، هنگامی می توان گفت سکولاریزاسیون رخ داده که نهادها از دست مرجعیت و کنترل دین خارج و به قدرت سیاسی سپرده شوند،
جدا شدن نهاد دین و دولت در طی سکولاریزاسیون بدین معناست که مؤسسات خاص سیاسی ? که به درجات مختلف تحت کنترل دولت هستند- از سیطره ی مستقیم یا غیر مستقیم دین رها می شوند. این بدان معنا نیست که پس از سکولاریزاسیون نهادهای دینی دیگر نمی توانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرفی بزنند، بلکه بدین معناست که دیدگاه های نهادهای دینی دیگر نباید بر جامعه تحمیل شوند، و یا مبنای سیاست گذاری های عمومی قرار گیرند. در عمل، دولت باید تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون و متفاوت دینی بی طرف بماند؛ نه مانع آنها باشد و نه مجری خواسته هایشان.
سکولاریزاسیون اغلب توأم با انقلاب های سیاسی بوده است. در فرانسه کلیسا و دولت پس از انقلابی خونین جدا شدند؛ در آمریکا این جدایی مسالمت آمیز تر بود، اما تنها پس از یک انقلاب و تشکیل یک دولت جدید میسر شد.
البته مقاصد سکولاریسم همواره بی طرفانه نبوده است. هیچ گاه لازم نیست که سکولاریسم ضد دین باشد. با این حال سکولاریسم اغلب حامی و مشوّق فرآیند سکولاریزاسیون بوده است. کسی که مدافع سکولاریسم باشد، دست کم وجود یک قلمرو اضافه بر دین را الزامی می داند، اما محتمل تر آن است که چنین شخصی، دست کم در مسائل معین اجتماعی، معتقد به برتری قلمرو سکولار نیز باشد.
بنابراین، تفاوت میان سکولاریسم و سکولاریزاسیون این است که سکولاریسم بیشتر یک موضع فلسفی در مورد بایستگی وضع امور است، اما سکولاریزاسیون تلاشی است برای اِعمال این فلسفه ? تلاشی که در صورت لزوم به زور هم متوسل می شود. در جامعه ی سکولار صدای نهادهای دینی خاموش نمی شود. این نهادها همچنان می توانند علناً در مورد امور عمومی اظهار نظر کنند، اما امتیازات انحصاری آنها لغو می شود و مرجعیت و اقتدار آنها کاملاً به حیطه ی خصوصی محدود می شود: کسانی که مطابق ارزش های دینی زندگی می کنند، این شیوه را آزادانه انتخاب می کنند، بدون اینکه از سوی دولت مورد تشویق یا تنبیه قرار گیرند.
اصول اساسی سکولاریسم بدین قرار است:
- بهبود زندگی این جهانی توسط ابزارهای مادی.
- اینکه علم معجزه ی حیّ و حاضر این جهان است.
- اینکه خیر در نیکی کردن است. چه خیرجهان دیگر درکار باشد و چه نباشد.
- نیکی کردن در این جهان، و پی جویی این نیکی، خیر است
- با این امید که خواننده به مفهوم واقعی سکولاریسم رسیده باشد.
- محمودموسایی کارشناس ارشدعلوم سیاسی
سكولاريزم يك مكتب مترقي وسازگار بافرايند مدرنيزاسيون در جوامع رشد نيافته است.تجربه نشان ميدهد مذهب عامل توقف و ايستايي جوامع بدوي بوده بنئا رويكرد به يك حكومت سكولار در كشوري مثلي افغانستان كه در طول تاريخ استبداد وخشونت مذهب را چشيده هم يگانه راه حل شمرده شده ميتواند.حكومت مذهب دركشوري مثلي افغانستان خواهي نخواهي ياحكومت همچون طالبان بايد باشد يا حكومت استادرباني مجاهدان كه ماهيتا هيچ تفاوتي باهم نداشتند.درحكومت سكولار اقليتهاي ديني هم آزادي كامل دارند هم اقليتهاي قومي.درحكومت مذهبي, مذهب زورمند بايد مذاهب كم زور را مصادره كند وآزادي مذهبي را از پيروان مذاهب اقليت سلب كند كه يك چنين چيزي در عمل در افغانستان عربسان ايران و ممالك ديكتاتوري مذهبي محقق گرديده. درعربستان شيعيان آن كشور نفس كشيده نمي توانند ودرخفا زندگي ميكنند. درافغانستان تا وقتي انقلاب رخ نداده بود چنين بود. در ايران اقليت اهل سنت پيوسته سركوب مي شوند وازحقوق انساني خود محروم ميگردند وديگر فرقه هاي اقليت ديني همچون بهايئ دراويش وو..مجازات ميگردند. حكومت مذهبي بدون سركوب مذهبي شده نمي تواند.
- در سانسور زیستن - 2009/10/09
- مفهوم درست سکولاریسم - 2009/07/08
- مفهوم درست وواقعی اومانیسم - 2009/06/08