دکتر چنگیز پهلوان شخصیتی علمی و فرهنگی و از اساتید به نام دانشگاهی در ایران است. دکتر پهلوان از جملهی معدود اندیشمندان ایرانی است که به شدت به مسایل افغانستان علاقمند است. طی دو دهه گذشته و در مقاطع مختلف او بارها به افغانستان سفر نموده و با بسیاری از شخصیتهای افغانی بویژه رهبران احزاب جهادی دیدار داشته است. آقای پهلوان ماحصل مسافرتها و دیدارهایش با مقامات افغانی را در کتابی به نام «افغانستان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان» گردآوری نموده است. این کتاب که در سال ۱۳۸۱ توسط انتشارات قطره به چاپ رسیده حاوی مطالب و نکتههای مفید از واقعیتهای چند سال گذشته افغانستان است.
نویسنده علیرغم دادن گزارش از اوضاع جاری افغانستان، پیوسته مشغول قضاوت نیز هست. او خصال، صفت و عملکرد یکایک رهبران مجاهدین و تمامی آنانی که او با آنها مراوده داشته است را بر میشمارد و البته در رابطه با برخی و تا حدودی قضاوتهای منصفانه هم دارد. اما آنچه که برداشتها و قضاوتهای او را در این کتاب مخدوش میکند توصیفات اغراق آمیزی است که او از رهبران تاجیک یعنی برهانالدین ربانی و احمد شاه مسعود به عمل میآورد. در مقابل او در جای جای کتاب، حزب وحدت اسلامی شیعیان و رهبر آن شهید مزاری را بدلیل اختلاف با ربانی و مسعود مورد توبیخ و انتقاد قرار میدهد و در برابر شخصیت بزرگ شهید مزاری که اکنون برای شیعیان افغانستان، عنوان شخصیت ملی و اسطورهای پیدا کرده است، کسانی را مورد تمجید و ستایش قرار میدهد که در آن روزگار در برابر مزاری و در کنار مسعود و ربانی قرار داشتند. به نظر میرسد که آقای پهلوان این کتاب را با پیش فرضهای ناصوابی نوشته است که مبتنی بر گرایشات نژادی است. بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که تاجیکهای افغانستان از نژاد آریایی است و از این حیث با ایرانیان قرابت دارند و حال آنکه قومیت هزاره در افغانستان از نژاد زرد است که برخی آن را از اعقاب لشکریان چنگیزخان مغول میدانند. بدین جهت آقای پهلوان به صورت غیرمستقیم مقامات جمهوری اسلامی ایران را به صورت ضمنی مورد انتقاد قرار میدهد از اینکه چرا بیش از اندازه از شیعیان هزاره افغانستان حمایت میکنند. دکتر پهلوان اندیشمند و سیاستمدار مستقل و زیرکی است که در سراسر کتاب تمام شخصیتهای افغانی را با القابی که بدان مشهور هستند نام میبرد که البته استفاده از اصطلاح «استاد» بیش از دیگر القاب کاربرد دارد. اکنون وقت آن فرا رسیده است که عین عباراتی را از کتاب آقای پهلوان بیاوریم تا نشان دهیم که چگونه ایشان در خصوص کسانی مانند ربانی و مسعود از یک سو و شهید مزاری از سوی دیگر مواضع متفاوت و افراطی را در پیش گرفته است.
هنگامی که از ابتدا کتاب را ورق میزنیم این تقدیمیه در مقدمه کتاب به چشم میخورد: «این کتاب را به احمد شاه مسعود فرمانده لایق جهاد و سیاستمدار و مبارز عصر مجاهدین تقدیم میکنم و برای او طول عمر و پندگیری از گذشته آرزو دارم»(ص ۱۶)
آقای پهلوان هنگامی که به گذشتهی گروههای جهادی نگاهی میاندازد به اشتباه جمعیت اسلامی را که آقای ربانی رهبری آن را بر عهده دارد، قدیمیترین گروه جهادی میداند:
« با جرات میتوان گفت که جمعیت اسلامی، به رهبری استاد ربانی نخستین تشکل سراسری ملی در افغانستان است. این تشکل نه تنها گونه گونی اقوام را منعکس میکرد بلکه از نظر بنیادهای مذهبی نیز روشی اعتدالی داشت و به شیعیان امکان می داد که در این میدان گسترده تاریخی نقشی داشته باشند» (ص ۳۲)
هر خوانندهای که حتی از دور دستی بر آتش رویدادهای چند دههی اخیر افغانستان داشته باشد خوب میداند که آقای پهلوان سه اشتباه را در یک عبارت مرتکب شده است. همانگونه که گفتیم اولا حزب جمعیت اولین گروه جهادی نیست چرا که این حزب خود برآمده از انشعاب گروهی است که بسیاری از جمله ربانی، حکمتیار و نیازی در دهه چهل آن را در کابل تشکیل دادند. ثانیا حزب جمعیت یک گروه فراقومی نیست بلکه یک گروه صرفا تاجیک است که افراد غیرتاجیک در کادر این حزب را با ذرهبین هم نمیتوان پیدا کرد. ثالثا این حزب هرگز روش اعتدالی در برابر شیعیان نداشته است چرا که جریانات سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴، خصوصا در شهر کابل نشان داد که تا چه اندازه در برابر شیعیان از موضع اعتدال و نرمخویی رفتار مینمودند. آقای پهلوان در مورد ویژگی سعهی صدر آقایان مسعود و ربانی مینویسد:
«گرچه دو شخصیت عمده حزب جمعیت اسلامی یعنی ربانی و مسعود تاجیک تبار و فارسی زبان و سنی مذهب بودهاند، اما به واقع به عناصر اقوام و مذاهب و زبانهای دیگر امکان میدادند که در عرصه جمعیت اسلامی به فعالیت بپرداند و در تصمیمگیریهای کلیدی نقش تعیین کننده داشته باشند.»(ص ۴۵)
شاید خوانندگان این سوال به ذهنشان خطور کند که کدام شخصیت غیرتاجیک در جمعیت اسلامی چهره شدهاند که آنها از وجود او بیخبرند؟ و یا اینکه منظور از نقش کلیدی که آقای پهلوان از آن سخن میگوید چیست؟
آقای پهلوان هنگامی که از آقای ربانی نام میبرد به اصطلاح از تعریف و تمجید او سیر نمیشود و چنان با آب و تاب از شخصیت او صحبت میکند که هر خوانندهای باور میکند که عملکردهای منفی و خصمانه آقای ربانی بویژه در خصوص شیعیان هزاره یک دروغ تاریخی بیش نبوده است و شاید آن ربانی یک ربانی دیگری بوده است، نه استاد ربانی که دکتر پهلوان دهانش را پیوسته با نام او شیرین میکند. اینک چند جملهی اغراق آمیز و شاعرانه از این کتاب در خصوص استاد ربانی را میآوریم تا شائبهی قضاوتهای نژادگرایانه آقای پهلوان مستند شده باشد:
« او [ربانی] نمونه یک رهبر اسلامی و مدرن است و اگر این رویدادهای ناگوار [جنگ داخلی] را بر او تحمیل نمیکردند، بیتردید میتوانست در منطقه و حتی جهان اسلام جذابیتهای انکار ناپذیر داشته باشد و چهرهای تازه از اسلام را به جهانیان عرضه کند.»(ص ۱۷۴)
« اگر بخواهیم خصوصیات و صفات این شخصیت استثنایی در تاریخ را برشمارم، فرصتی دیگر و مجال کافی لازم است. در این جا فقط اکتفا میکنم که به نظر من در تاریخ دویست سالهی اخیر افغانستان هیچ رهبری در این کشور دارای چنین صفات برجسته و بارزی نبوده است… کسانیکه میخواهند گناه درگیریهای دو سالهی اخیر را به گردن او بیندازند، راهی ناصواب میپیمایند. لحظهای تردید نمیکنم که او مظلوم است و شایستهی این همه دشنامها و تهمتها نبوده است.»(ص ۱۷۵)
آقای پهلوان در هیچ کجای این کتاب صفات و ویژگیهایی که آقای ربانی واجد آن است و دیگران از آن محرومند را ذکر نکرده است تا بدانیم چه ویژگی رهبری خارقالعاده در وجود چنین شخصیتی است که مردم افغانستان و حتی جهان اسلام قدر او را نشناختهاند.! نویسنده که صرفا چند صباحی را در افغانستان گذرانده است با چه مدرکی آقای ربانی و دارودستهاش را از عملکردهای سوء گذشتهشان و هولوکاست کوچکی که در غرب کابل در سال ۱۳۷۲ بوجود آوردند، تبرئه میکند و منتقدان او را در مسیری ناصواب میپندارد؟ در حالیکه صغیر و کبیر میدانند که آقای ربانی و مسعود دست در دست استاد سیاف، لااقل در حق مردم مظلوم و بیپناه شیعیان کابل جفاهای بسیاری کردند و میتوان برای عملکرد آنان پرونده جنایت جنگی قطور تهیه کرد، با استناد به چه دلیلی مینویسد:
«شخص رئیس جمهور، یعنی استاد ربانی آن قدر رئوف و مهربان عمل میکرد که نمیگذاشت هیچ گروهی از دولت برنجد و رفتاری خصومت آمیز در پیش گیرد. این گونه رفتارهای پدرسالارانه گرچه میتوانست تا حدی کامیاب شود و آرام بخش تقاضاهای اولیه بگردد ولی به تدریج به زیاده خواهیها میدان میداد و نمیگذاشت که رضایت بدست آمده از تداوم بهرهمند شود.»(ص ۲۷۶)
دکتر چنگیز پهلوان در عبارت فوق دچار اشتباه دیگری میشود. او رفتارهای آقای ربانی را با مخالفان از نوع پدرسالارانه میداند و حال آنکه اصطلاح پدرسالارانه در ادبیات جامعه شناسی بار معنایی مثبتی ندارد، در حالی که مقصود آقای پهلوان رفتار پدرگونه و همراه با شفقت پدری است. به هر حال تعریفها و ستایشهای آقای پهلوان از آقای ربانی آدمی را به یاد سخنان برخی از مادر شوهرها میاندازد که همواره از عروس دیگران تعریف و تمجید میکنند. توصیفات سیری ناپذیر آقای پهلوان از آقای ربانی تا انتهای کتاب ادامه دارد، آنجا که مینویسد:
« [استاد ربانی] مردی است بینهایت حلیم، خوش قلب و مهربان. در ضمن باهوش و زیرک است. میداند چه میخواهد و از چه چیز باید بپرهیزد… در اثر شکیب کم نظیری که به خرج میدهد، میتواند دشمنانش را خنثی کند یا به دوستانی کم نظیر تبدیل کند.»(ص ۴۲۶)
صرف نظر از توصیفات شخصی از آقای ربانی، آقای پهلوان دولت خود خوانده آقای ربانی را دولت آرزوها میداند که مردم افغانستان فقط میتوانند در رویا چنین دولتی را ببینند:
« دولت استاد ربانی در تاریخ افغانستان نخستین دولتی است که با پایههای گسترده برپا گشت و با اتکا به شرکت همه اقوام و ادیان تشکیل شد. به همین سبب کوشید در کنار اصل اسلامی بودن حکومت، اصلی دیگر را نیز بیازماید. حکومتی با پایههای گسترده. حضور عناصر پشتون در این حکومت بیش از عناصر تاجیک بود. اگر ترکیب اعضای حکومت را در نظر بگیریم، جمع پشتونان با دیگر اقوام غیرتاجیک مثل ازبکها، هزارهها به مراتب بر شمار تاجیکان در هیات دولت میچربید.»(ص۲۷۴ )
برای هرکدام از ادعاهایی که آقای پهلوان در این بند آورده است، خدشههای بسیار جدی وارد است. به این صورت که دولت آقای ربانی به مانند حکومتهای گذشته در تاریخ افغانستان انحصارگرا بود نه بر پایههای گسترده. از عناصر پشتون به غیر از آقای سیاف کس دیگری در این دولت نقشی نداشت، بخش اعظم هزارهها، تمام ازبکها و غالب پشتونها در حکومت او سهمی نداشتند و لذا در عجبم که چگونه حضور غیر تاجیکها بر تاجیکها در این دولت میچربید؟
اما موضعگیریهای آقای پهلوان در قبال شهید مزاری که شیعیان افغانستان او را در همان زمان سمبل و اسطوره قومی میدانستند، داستان دیگری دارد. به همان اندازه که آقای پهلوان به شخصیت و عملکرد آقای ربانی رنگ و جلای آسمانی میدهد، به همان اندازه نیز به تخریب و تخطئه شخصیت و عملکرد استاد مزاری میکوشد. او در سراسر کتاب به خواننده چنین القا میکند که یکی از عوامل اصلی تبدیل نشدن آقای ربانی به یک شخصیت بینالمللی، شخص آقای مزاری است. آقای پهلوان ابتدا حزب وحدت و آقای مزاری را به قومگرایی متهم میکند:
«گروه نخست [حزب وحدت اسلامی] به سبب سیاستهای هزاره محور حجتالاسلام مزاری بیشتر بر عنصر قومی تاکید میگذاشت و به همین سبب به اختلافاتی دامن میزد که سرانجام به برپایی جناحی تازه با دیدگاههایی دیگر در همین حزب انجامید و رهبری آن را آقای مزاری بدست گرفت.»(ص ۲۶۵)
در ادامه وی استاد مزاری را به نوعی سازش با گروههای چپ کمونیستی متهم میکند:
« شهید مزاری با بهرهگیری از عنصر قومی هزاره نه تنها جناحهای رزمنده نیروی شیعه را پیرامون خود متشکل کرد، بلکه توانست نیروهای پراکنده چپ قوم هزاره را که پیشتر با شعار «ستم ملی» در طیف جنبش چپ فعالیت میکردند و از آرمانهای مائو تسه دون هواخواهی می کردند؛ به تبعیت از رهبری خود وادار سازد.» (ص ۲۶۵)
در این عبارت آقای پهلوان یک اشتباه تاریخی مرتکب شده و عدهی علاقمند به آقای مزاری را عضو حزب«ستم ملی» پنداشته است و حال آنکه این حزب از احزاب انشعابی دمکراتیک خلق بود که رهبری آن را طاهر بدخشی تاجیک تبار بر عهده داشت و هزارهها در آن سهم ناچیزی داشتند و این شاید به آن دلیل است که آقای پهلوان تاریخ افغانستان را به خوبی تاریخ ایران نمیداند.آقای پهلوان پس از هر چند صفحه یکبار به سراغ استاد مزاری میرود و با تمام نیرو تلاش میکند که او را در جریانهای سیاسی آن روزگار گناهکار نشان دهد. از جمله؛
« حزب وحدت که خود تجمعی از تعدادی از سازمانهای شیعی افغانستان در طول جهاد بود سرانجام به سبب سیاستهای شهید مزاری و هواخواهانش به دنبال یک سلسله حوادث نامطلوب عملا به دو جناح منقسم گردید.»(ص ۳۱۴)
« گوشه ای از شهر کابل در دست شهید مزاری بود با نیروهای مسلح. او خود را متحد دوستم و حکمتیار میدانست و تمامی موقعیت تاریخی اهل تشیع را نادیده می انگاشت.» (ص ۲۷۶)
« مردم هزاره با آنکه همواره در ارتباط با حکومتهای پشتونگرا مشکل داشتهاند، ولی بیشترین دشواری را برای نخستین حکومت غیر پشتون این کشور به رهبری استاد ربانی به وجود آوردند و هیچ گاه نگذاشتند شهر کابل به عنوان یک پایتخت متشکل و متحد در برابر مخالفان قد بر افرازد.»(ص ۲۸۸)
« تندرویهای گروه استاد سیاف و در مواردی بی احتیاطیها و گاه زیاده خواهیهای جناح شهید مزاری به وقایع ناخوشایند و فاجعهآمیز بسیاری انجامید که باید جداگانه به سنجش آنها روی آورد.»( ص ۳۰۳)
« سیاستهای آقای مزاری ابعاد خطرناکی به خود گرفته است. او نخستین کسی است که جنگی میان شیعیان را راه انداخته است. در نتیجه زخمهای التیام ناپذیری برجای نهاده است.»( ص ۲۰۷)
پس از این همه تخریب و اتهامی که آقای پهلوان به عنوان یک اندیشمند بیطرف بر شخصیت آقای مزاری وارد میکند، در مقاطعی هم نمیتواند در برابر ویژگیهای ممتاز و بیبدیل او اعتراف نکند. جالب این است که اذعان او باز هم با شک و تردید و البته تبصره همراه است:
«استاد مزاری شخصیت جالبی است که میتوان او را تجلی سرخوردگیها و محرومیتهای مردم هزاره به حساب آورد.»(ص۱۷۸)
اگر خوب دقت کنیم نویسندهی کتاب، جالب بودن شخصیت استاد مزاری را نشات گرفته از سرخوردگیهایی میداند که او و قوم او در طول تاریخ به آن مبتلا بودهاند. یعنی به نوعی استاد مزاری را به عقدهگشایی متهم میکند. در جای دیگر دکتر پهلوان به زعم خودش اشتباهات شهید مزاری را مرهون وجود اطرافیان آقای مزاری میداند و با ژست دلسوزانه ادعا میکند:
« من معتقدم که شهید مزاری مردی بود صادق. گرفتار مشاورانی شد که نمیگذاشتند به راه درست برود. از این رو اطلاعات نادرست به مزاری میدادند.( ص ۳۸۳)
در مقابل آقای پهلوان برای آنکه عظمت و اهمیت شخصیت شهید مزاری در اذهان شیعیان افغانستان را کمرنگ کند، در برابر او آقای اکبری معاون وقت شهید مزاری که بعدا از او جدا شد را قرار میدهد و او را چنین میستاید:
«استاد اکبری مردی است آرام و صلحجو. خواستار اتحاد دوباره حزب وحدت است. او مردی است اصولی که هنوز قدرش را نمیشناسند.»(ص ۴۶۲)
نتیجه آن که؛ در حالیکه آقای پهلوان در سراسر کتاب چنین وانمود میکند که از تحولات افغانستان گزارش بیطرفانه و محققانه ارایه میدهد، اما در عمل این کتاب پُر است از جبههگیریهایی که آقای ربانی و آقای مسعود و دولت چهار سالهی آنان را از اتهامات تبرئه نماید و گناه جنگهای داخلی را بر گردن کسانی مثل شهید مزاری بیندازد. در واقع آقای چنگیز پهلوان از میان دولت خود خوانده آقای ربانی و مخالفان او که با عنوان « شورای هماهنگی» شناخته می شدند، اولی را بر میگزیند و در مشروع جلوه دادن دولت و تطهیر شخصیت آقایان ربانی و مسعود به صورت چشم بسته تلاش میکند و در مقابل، اقدامات تدافعی حزب وحدت به رهبری شهید مزاری که از شیعیان نمایندگی مینمود را انحرافی و نابخردانه میپندارد. جالب اینکه ایشان از شخصیت تمام کسانیکه به نوعی به آقای ربانی نزدیک بودند مانند اسماعیلخان، سیاف، آیتالله محسنی، جاوید، اکبری، دکتر عبدالله، یونس قانونی و… به نیکی یاد میکند و آنان را افرادی صلحجو، معتدل و آینده نگر میخواند و کسانی که با شهید مزاری ارتباط و همکاری داشتند و جبهه مخالف آقای ربانی به شمار میآمدند نظیر حکمتیار، مجددی، دوستم، محقق و صادق مدبر را در ردیف آقای مزاری قرار میدهد. شخصیتی که به زعم آقای پهلوان لجوج، جنگطلب، قومگرا و نادوراندیش است، کسی که موجودیت شیعیان را به مخاطره انداخته و زیر چتر آقایان ربانی و مسعود قرار نمیگیرد. اما اینک این سوال اساسی باید پاسخ داده شود که چرا آقای چنگیز پهلوان به عنوان یک شخصیت علمی و سرشناس ایرانی از میان قوم تاجیک و آقای ربانی و مسعود از یک طرف و شیعیان هزاره و شهید مزاری از طرف دیگر، گزینهی اول را برگزیده است؟ و حال آنکه گمانه اول این میتواند باشد که شیعیان و شهید مزاری به دلیل پیوند عقیدتی و مذهبی با آقای پهلوان، مورد حمایت او قرار خواهند گرفت.
در پاسخ به این سوال با نگاه به محتوای کلی این کتاب میتوان چنین استباط کرد که آقای پهلوان با نگاهی به تاریخ افغانستان، نگاه بدبینانهای از پشتونها را در ذهن خواننده القا میکند.آنگاه اقوام تاجیک، هزاره و ازبک را از این که توانستهاند از زیر فشار پشتونها کمر راست کنند را به حرکت به جلو دعوت میکند و در نهایت آقای پهلوان به خاطر فرضیات ضد پشتونیاش هزارهها و ازبکها را دعوت میکند زیر لوای برادر بزرگترشان یعنی تاجیکها قرار گیرند. در اینکه چرا تاجیکها را برادر بزرگتر میداند این دلیل را میتوان حدس زد که آقای پهلوان بدلایل دوستی شخصیاش با آقایان مسعود و ربانی و مهمتر از همه پیوند خونی که بسیاری میان ایرانیها و تاجیکهای افغانستان قایل هستند، تاجیکها را تنها قومیتی میداند که میتواند به سلطه دویست و پنجاه ساله پشتونها پایان دهد. لهذا ایشان با عنوان یک کارشناس مسایل افغانستان سعی بلیغی به خرج میدهد که آقایان مسعود و ربانی را در نزد افغانها به عنوان قهرمانان اسطورهای جلوه دهد و در مقابل کسانیکه در نقطهی مقابل آنها قرار داشتند مانند شهید مزاری را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهد.

- افغانها، ملتی شایستهی تمجید و احترام - ۲۰۰۹/۱۰/۰۸
- وزیر عدلیه در خیابان ارم چه میکند؟ - ۲۰۰۹/۰۵/۰۲
- چنگیز پهلوان و قضاوتهای غیر منصفانه - ۲۰۰۹/۰۴/۱۵
- از دهقانی تا صدراعظمی - ۲۰۰۹/۰۴/۰۴
- روشناییهایی از نظام سیاسی- انتخاباتی آمریکا - ۲۰۰۸/۱۱/۱۵