(متن سخنرانی محمدحسین فیاض در اجتماع عزاداران افغانی مقیم دارآبادِ تهران- نهم محرم ۱۴۳۰- ۱۷ جدی ۱۳۸۷)
قسمت سوم و پایانی
راهکارها
در دو شب پیش، راجع به خطرها و پیامدهای مهاجرت جوانان ما صحبت شد. و طبق وعدهی که به شما داده بودم، امشب به یاری خدا دربارهی راهکارها صحبت میکنم. چنانکه گفته شد، شش خطر در کمین جوانان مهاجر ما قرار دارد و این خطرات بر اساس رابطه ی قانون علت و معلولی، یک سری «پیامدها»ی دارد که در شب گذشته به چهار مورد اشاره شد. حالا این پرسش مطرح می گردد که ما در برابر این وضعیت، چه راهکاری داریم؟ به عبارت دیگر یک جوان مهاجر چه راهکاری می تواند در برابر این خطرات داشته باشد تا از آسیب های آن مصؤن بماند؟
در برابر این پرسش باید گفت چندین راهکار وجود دارد که بخشی از آن ها جنبهی عمومی دارد و در واقع کار دولت، نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. اما یک سری از راهکارها جنبهی شخصی دارد که خود شخص میتواند در برابر خطرات فرار و از آن کمک بگیرد. بنابراین، روی راهکاری با ید تکیه نمود که جنبهی شخصی دارد و هر جوانِ مهاجر اعم از با سواد و بی سواد می تواند از آن استفاده کند.
خود آگاهی (مصاحبه با خود)
مهمترین راهکاری که یک جوان مهاجر میتواند در برابر خطرات فراوان از آن استفاده کند،خود آگاهی است که یکی از راه های آن، انجام دادن مصاحبه با خود است. این مصاحبه را می توان در هر جا و در همه وقت میتوان انجام داد و حتی سواد هم لازم ندارد. در این مصاحبه باید هر یکی از جوانان ما لازم است به هفت سؤال جواب دهند. اگر هر جوان ما به این سؤال جواب مناسب داد، بنده مطمئنم که هیچ خطری این جوان مهاجر ما را تهدید نمیکند.
اکنون این سؤالها را خدمت شما مطرح میکنم. خواهشنمدم عزیزانی که قلم و کاغذ آماده کرده اند، یادداشت نمایند.
<!–[if !supportLists]–>1- اصلاً چه کس هستم و در این دنیا چه کارهام؟ <!–[endif]–>
این سؤال را در هر زمانی می توان از خود نمود، چه در موقع کار، چه در صف نانوایی، چه در بین موتر، چه در اتاق و جاههای دیگر. البته باید به این نکته توجه داشته باشیم، وقتی از خود می پرسیم که «من چکاره ام و چه کس هستم؟ »سه نکته را باید در نظر داشته باشیم تا جواب ما در برابر این پرسش کامل باشد. به عبارت دیگر از سه جهت باید به این سؤال پاسخ دهیم و آن سه مورد عبارت اند از: تخصص، شخصیت و اخلاق.
الف – تخصص:
یک جوان که به مهاجرت رو آورده و خود را در برابر خطرات زیاد قرار داده، باید از خود بپرسد که او در اجتماع، چه کاره است و چه تخصصی دارد تا بر اساس آن موقعیت اجتماعی خود را تعیین نماید. مثلاً انجنیر است، بنّاست، نویسنده و دارای مهارت های دیگر است. اگر یک کارگر معمولی است چه کار کند که دارای تخصص شود. لذاست که مشغول شدن ذهن این جوان به این سؤالها او را در زندگی جهت می دهد.
ب- شخصیت: این بار جوانِ مهاجر و حتی غیر مهاجر ما باید در برابر سؤال «چه کس هستم؟» از جهت شخصیت فردی و اجتماعی خود جواب دهد. مثلاً در فضای کاملاً آرام و خصوصی، صادقانه از خودش بپرسد که آقای فلانی! حالا که تو دارای این تخصص و مهارت می باشی، چه شخصیت فردی و اجتماعی داری؟ متعلق به کدام سرزمینی؟ ایل و تبارت کی هایند؟ اصلاً تو دارای چه هویتی؟ مسئولیت تو در برابر هویت و شخصیت فردی و اجتماعی ات چیست؟ باور کنید جواب دادن به این سؤال به انسان جهت می دهد، او را به حرکت و تلاش وادار می کند. باعث می شود که چنین جوانی، هیچ وقت هویت خودش را گم نکند. و ارزشهای هویتی اش را همیشه حفظ نماید.
عزیزان متوجه هستند هر کشور و هر مردمی برای خود یک سری ارزشهایی دارد که حفظ و پاسداری این ارزشها را وظیفهی ملّی و دینی خود میداند. اما خدای نخواسته زمانی که کوچکترین کوتاهی در برابر این وظایف صورت گیرد، انسان هویتش را زیر سؤال برده است.
قبلاً عرض شد که در عالم مهاجرت یکی از خطرات جدَی برای جوانان و فرزندان ما خطر بیهویتی است و بسیار دیده شدهاست که جوانان ما در رفتار و گفتار و تفکر به کتمان هویت افغانی خود رو آورده و یا هویت افغانی و ارزشهای آن را کم اهمیت جلوه داده است. از این جاست که سؤال «چه کس هستم؟»را همیشه به یاد داشته و برای آن همواره تلاش کنیم پاسخ جدید بیابیم.
ج – اخلاق: در فراز سوم، یک جوان در برابر پرسش یاد شده از جهت اخلاق و خصوصیات اخلاقی جواب دهد. مثلاً با این تعبیر که آقای انجنیر و بنَا یا کارگر افغانی! تو که متعلق به سرزمین افغانستانی و …خدا تو را توفیق داده که فلان شغل را یادبگیری و بدینسان موقعیت خود را در جامعه مشخص نمایی، اکنون ُرک و راست بگو که دارای چه خصوصیات اخلاقی می باشی؟ آدم راستگو و راستکار میباشی؟ خوش برخورد و اجتماعی میباشی یا آدم بداخلاق و گوشهگیر؟ اصلاً خودمانیم، بگو چه صفات برجسته و یا خدای نخواسته چه صفات بدی را داری؟ و از این گونه سؤالهای ساده که فوق العاده مهم و سرنوشتساز است.
۲ – دیگران در بارهی من چه فکر می کنند؟
این سؤال و جواب آن نیز اهمیت ویژهی خود را دارد، چرا که انسان در برابر سؤال اول و پاسخهای که میهد، ممکن است بر سر خودش کلاه بگذارد و در واقع خودش را فریب دهد. مثلاً صفاتهای خوب را به خود نسبت دهد و خود را کاملاً دارای هویت مشخص، دارای تخصص و اخلاق پسندیده معرفی کند. اما این ارزیابی چه قدر با واقعیت مطابقت دارد؟ از این جهت است که پاسخ دادن به پرسش دوم، تکانی در افکار او ایجاد میکند. بسیار اتفاق میافتد که انسان ویژگی های فردی و شخصیتیاش را از زبان و رفتار دیگران بفهمد. اصلاً دنیا بر محاسبه دادوستد بناشده است. اگر دارای صفات پسندیده بودی، مردم را جذب میکنی و هرکسی خواهان معاشرت با توست. اگر این صفات را نداشتی، منزوی میشوی.
۳ – چه کار کنم که دیگران مرا دوست داشته باشند؟
انسان، موجود اجتماعی است و نیاز به رابطه دارد. رابطه هم بر اساس معتقد بودن به یک سری از ارزشها شکل میگیرد. اکنون منی جوان که امروز به عنوان یک عضوی از جامعه قدم به اجتماع گذاشتهام، چه کارهای انجام دهم که محبت دیگران را نسبت به خود جلب کنم؟ چرا که میخواهم در این جامعه زندگی کنم. زن بگیرم. در غم و شادی مردمم شریک باشم. و در کل، ارزشهای جامعهام چیست تا با احترام به آن ارزشها، مردم مرا به عنوان یک عضو مفید جامعه قبول داشته باشد.
۴ – چه کار کنم که در زندگی خود موفق باشم؟
این سؤال، برای انسان تعیین هدف میکند. و از جهتی، همهی پاسخهای سؤالهای پیش، پاسخ این سؤال نیز هست. البته اگر دقت نماییم، پاسخهای سؤالات گذشته، مقدمهی برای پاسخ این سؤال است، چرا که انسان تا خود، جامعه و ارزشهای آن را نشناسد، برای خود تعیین هدف نمیتواند. پس از این شناخت است که انسان دنیای ایدهآلتری را در نظر میگیرد و برای بهبودی وضع زندگی خود و جامعهاش فکر میکند. این جاست که یک جوان در زندگی برای موفقیت بیشتر خود، به سمت هدفِ بزرگ حرکت میِکند تا در پرتو آن موفقیت را به دست آورد. به دست آوردن راههای موفقیت در عرصههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای یک جوان بالاترین توفیق است که خود یک جلسه بحث میخواهد.
۵ – چه کار کنم که از تواناییهایم برای خود و جامعهام استفاده نمایم؟
نتیجهی پاسخ دادن به این سؤال، «دستیابی به راهکارها»خواهد شد. چگونه؟
ببینید، وقتی یک جوان به یک سری از تواناییها دست یافت، مثلاً انجنیر شد، بنّا شد و یا دارای تخصص دیگر شد، به این فکر میافتد که چه کار کند تا از مهارت و تخصصش به نفع خود و جامعه اش استفاده کند. افراد زیادی هستند که نمیتوانند از تخصص و تواناییهای خود به وجه درست بهرهی لازم را ببرند. اگر یک جوان ذهنش را به این مشغول نماید که بعد از تخصص چه کار کند، حتماً زمینههای اشتغال و به کارگیری تخصص خود را فراهم نموده و به عبارت دیگر برای خود راهکار تعیین خواهدکرد.
۶ – تا اکنون کارهای که انجام داده ام، چه قدر با معیار ها و اصول اخلاقی و انسانی برابر بوده است؟
هدف از این پرسش «ارزیابی کارنامهی زندگی، و به کارگیری نیروی وجدانی»است. ما انسانها متأسفانه بسیار کم عادت داریم که کارنامهی زندگی خود را بررسی نماییم و نتیجهی این سهلانگاری این شده است که کارنامهی ما نقد نشود و سیر تکاملی زندگی ما بسیار به کندی به پیش رود.
ببینید، یک سری چیزهاست که تنها اختصاص به آموزههای دین اسلام ندارد و به عنوان اصول اخلاقی و انسانی در تمام جوامع بشری مطرح است. مثلاً، راستگویی، احترام به والدین، امانتداری، انساندوستی، ایثار و از خودگذری، نکوهش دروغگویی، نکوهش تجاوز به حق دیگران و… از اصول اخلاقی است که اگر انسان خوبیهایش را انجام ندهد و مرتکب بد یها و اشتباهات شود، دچار عذاب وجدان میشود. یعنی پیش از این که دین و پیروان آن انسان را ملامت کند، عذاب وجدانِ خودِ شخص با او درگیر میشود. حالا اگر یک جوان، افکارش را به این مشغول کند که کارنامهی زندگی او چه قدر با اصول اخلاقی برابر است، حداقل نتیجهی آن، پیشگیری رفتارهای مخالف با این اصول است و چه بهتر که این کار صورت گیرد، زیرا جلوگیری از ضررِ احتمالی، یک حکم عقلی است.
۷ – چه کار کنم که در برابر سلامتی، توانایی و عقلی که خدا به من داده است، بازخواست نشوم؟
این سؤال و پاسخ آن که در علم اخلاق از آن به «مراقبت »یاد می شود، یک جوان را وادار به خدامحوری خواهدکرد. معمولاً ما کمتر عادت داریم که به سلامتی، توانایی و نیروی تفکری که خدا به ما داده است، خود را مسئول بدانیم، در حالی که بر اساس آیات قرآن کریم، هر یکی از ما در برابر این نعمتها بازخواست خواهیم شد.
شیخ اجل، سعدی شیرازی داستان مردی را نقل میکند که کفش نداشت و پی هم استغاثه می کرد و از خدای می خواست به او کفش دهد. روزی تصمیم گرفت به مسجد برود تا خدا حاجت او را برآورده سازد. وقتی دمِ در مسجد رسید، مردی را دید که پا ندارد و از مردم میخواهد به او کمک نماید. تا این مرد را دید، برگشت و خدا را سپاس گفت و از او معذرت خواهی نمود. این مرد با خودش گفت: من که تنها کفش ندارم این همه بیصبری کردم اگر مانند آن مرد پا نداشتم چه؟
خلاصهی سخن این که، خودآگاهی اوَلین شرط موفقیت در زندگی است. و فرق نمیکند که ما در عالم مهاجرت به سر ببریم یا در کشور خود باشیم؛ هر چند توجه به خودآگاهی در عالم مهاجرت، ضرورت بیشتر دارد.
در خاتمه از شما جوانان مهاجر این توقَع و انتظار را دارم که در اوقات فراغت – و لو بعد از یک هفته، دو هفته و حتی بعد از یک ماه – این سؤالات را از خود داشته و با خود مصاحبه نمایید. خوبی کار در این است که آدم با خودش راحت میتواند مصاحبه داشته باشد و هیچ کسی هم نیست که از او خجالت بکشد. بنده با تا قاطعیت میگویم اگر هر جوان به اندازهی توانایی و ظرفیت فکری خودش هر از چند گاهی این مصاحبه را با خودش انجام دهد، میزان خطرپذیری او به حداقل ممکن خواهد رسید. البته اگر نوشته شود، بهتر خواهد بود، زیرا این کار هم تجربهی تویسندگی است و هم خاطرهآفرینی است و بعد از چند سال وقتی آدم این یادداشت ها و جواب هایش را میخواند، خاطرهاش زنده میشود. آن وقت متوجه میشود که او در آن زمان چه گونه میاندیشیده.
چنان که در اول صحبت گفتم، راهکارهای دیگری هم وجود دارد که بیشتر جنبهی عمومی، اجتماعی و سیاسی دارد که کار دولت و نهادهای مربوط است تا با طرح برنامههای پیشگیرانه و نظارتی، میزان خطر پذیری جوانان را کاهش دهند. اما آنچه برای شما جوانان مفید و کاربردی است، همین راهکار خودآگاهی و مصاحبه با خود است که امیدوارم خداوند توفیق انجام آن را برای یکایک تان عنایت فرماید.

- پادشاهی در نظام جمهوری - ۲۰۰۹/۰۵/۲۸
- نقد و بررسی «چهارشنبه آخر» در خانه ادبیات افغانستان – تهران - ۲۰۰۹/۰۵/۲۴
- انتخابات ریاست جمهوری؛ نگرش قومی یا ملی؟ - ۲۰۰۹/۰۳/۳۱
- جوانان مهاجر افغانی، خطرها ، پیامدها و راهکارها (۳) - ۲۰۰۹/۰۳/۲۰
- جوانان مهاجرافغانی، خطرها، پیامدها و راهکارها (۲) - ۲۰۰۹/۰۲/۱۳
- جوانان مهاجرافغانی، خطرها، پیامدها و راهکارها (۱) - ۲۰۰۹/۰۲/۰۴
- ضرورت بودن یا نبودن مهاجرین افغانستان در ایران - ۲۰۰۷/۰۴/۲۹
- سرمایه های سرگردان در انتظار بر نامه ریزی ومدیریت - ۲۰۰۶/۱۰/۲۵
- کارگران افغانی ، مهاجرت ودهها میلیون دلار سود برای ایران - ۲۰۰۶/۰۹/۲۴